دگر بپای دلم جان استقامت نیست
مریض حادثه ام این تنم سلامت نیست
رضا به زحمت کس نیستم برو مُنعم
...
دگر بپای دلم جان استقامت نیست
مریض حادثه ام این تنم سلامت نیست
رضا به زحمت کس نیستم برو مُنعم
...
آسمان را اختری روشن تر از خورشید نیست
باغ کوکب را گلی زیباتر از ناهید نیست
گوهر اشکم که یابد قطره از دریای ...
مستی می از حقیقت دور نیست
مست حق مست می انگور نیست
آتشی کز سینه می آید برون
شعله موسا فریب طور نیست
عرصۀ پرو...
آسمان را خسته کردم با زمینم کار نیست
خویش را یافتم با آن و اینم کار نیست
آفتاب و باد و باران هست در فرما...
دلنشین تراز غمش درمُصحف تقدیر نیست
هرچه جز غم در دل ما قابل تفسیر نیست
داررا گلدسته میسازد انا سح...
کسی همچو من بیخود اندیش نیست
خداوند اندیشۀ خویش نیست
چو بشکسته ,آئینه کثرت نماست
<...
خانه زاد گل شقایق نیست
هرکه در عمر خویش عاشق نیست
عشق های مجاز هم عشق است
این دگر دور از حقایق نیست
شب سیاه مرا گلستاره ها کم نیست
به چشم شب زده جز اشک رنج محرم نیست
نوای مرثیه خوانی مرغ شب آهنگ
&...
خانه ها زیباست اما زنده نیست
گریه بسیار است جای خنده نیست
چونکه آوای سروشی میرسد
...
دلم هوای غزل کرده و غزالی نیست
چگونه پربزنم من که شوق بالی نیست
مرا بجرم حلال و حرام آوردند
دل از شب و خانه پا خبر داشت
از کوچه و خانه ها خبر داشت
دیوار میان خانه ما
...
شهر ما رنگ سرخ ماتی داشت
خانه ها حال بی ثباتی داشت
شهر ما با تمام رنگ و ریا
...
دنیا فقط بکار من خسته کار داشت
با چون من شکسته دلی کارزار داشت
ما زادۀ زمان و بامروز دلخوشیم
سالار ره جز دل من همسفر نداشت
طفلی که تاب این همه خوف وخطر نداشت
سیلاب درد برسر هر کوچه میرسید
&l...
یار چون دیده را به من می دوخت
باز بانی دل مرا می سوخت
خرقه ای را که روی دستش بود
...
رهی که آمده بودم دوباره خواهم رفت
پیاده آمدم اما سواره خواهم رفت
اگر که بال مدد دست یاریم بدهد
شبی که فکر وخیالم به پادشاهی رفت
گرفت قلب من وچشم من سیاهی رفت
میان اینهمه راهی که خوش سرانجام است
<...
دوباره کودک عصیان من بهانه گرفت
بهانه های هوسناک کودکانه گرفت
مرا به بند اسارت کشید دست هوس
کلیم نور نشان مرا زطورگرفت
فضای ظلمت دل را شعاع نور گرفت
سحر چنان گل اشکم براه می بارید
...
غنچۀ اکسیر حیات از نفس باد گرفت
گل شکفتن ز دم گرم گل آباد گرفت
خون رگسوز شراب آینه نقش نما
...
فضای میکده بوی گل شراب گرفت
خمار صد شبه را زین میانه خواب گرفت
خراب باده خویشم هر دو ,ای بلبل
شادی رسید و دولت غم را زمن گرفت
دلسرد بود و گرمی دم را زمن گرفت
نفرین به باده نوش که در بزم حیرتم