فضای میکده بوی گل شراب گرفت
خمار صد شبه را زین میانه خواب گرفت
خراب باده خویشم هر دو ,ای بلبل
ترا گلاب گرفت و مرا شراب گرفت
غلام همت آن رهرو کویر غمم
که در سلوک عطش چون سراب تاب گرفت
بلند مرتبه ای یافت ذره از خورشید
بجای خسته اگر دست آفتاب گرفت
پرید مرغکی از چنگ شاهباز غرور
شهاب حادثه سرپنجه با عقاب گرفت
کشید آتش شرمم بدامن صحرا
که آستین فلک رنگ لعل ناب گرفت