120 - کلیم نور
کلیم نور نشان مرا زطورگرفت
فضای ظلمت دل را شعاع نور گرفت
سحر چنان گل اشکم براه می بارید
که رهگذارببست و ره عبور گرفت
فرشته وار رسیدم به قرب منزل دوست
فغان که راه مرا آفت غرور گرفت
کشید جذبه دنیامرا بسوی فریب
توان وتاب مرا این سراب کور گرفت
زکوی یار جدایم فکند, حرص بهشت
فریب حور زمن لذت حضور گرفت
مرید یار عزیزم که جز غمش صحرا
نشاط حورزدل شادی قصور گرفت