banner banner
1 - نیرنگ

426 - مرغ تشنه

ای مرغ تشنه در دل صحرا چه میکنی
من گمشدم ز خویش تو اینجا چه میکنی
شب نعره زد که آی فلانی در این گذار
امشب که رفت ب...

ادامه مطلب

427 - خط وخال

خبر از من به صحرا برد مرغ خوش خط وخالی
که تا گیرد ز گلهای بهاری حال و احوالی
برفت و باز آمد گفت بر کشته ست شاد یها
...

ادامه مطلب

428 - قرب حضور

بشهر حسن و ملاحت امیر خوبانی
پیمبری ز عزیزان مصر و کنعانی
چو ماهتاب فلک سیر در بهار و خزان
بکوچه باغ شب ما چراغ گردانی

ادامه مطلب

429 - نیستان

دستلاف سالیانم نیست جز تردامنی
رهرو کوی خیالم کو کجا شد ایمنی
دزد بی انصاف یغما کرده نقد هستیم
برده تا میخ در و دیوار جز ما و م...

ادامه مطلب

430 - با صفا

ای یار دل ربایم تنها تو دلربایی
در کبر و ناز و نخوت تندیس کبریایی
در دست من تو جامی در نشوه میم ولامی
در ساز من دو گامی د...

ادامه مطلب

432 - ای شب

ایشب بیا که حوصله ام تنگ گشته است
از دست روز موم دلم سنگ گشته است
ای شب خدا نکرده مگر در حریم عشق

ادامه مطلب

434 - عصا


شبی عصای من آمد برای استقبال
به دستگیری بدری که گشته بود هلال
گذشته آب گنه از سرم نمیدانم
...

ادامه مطلب

435 - بهار


ای بهار امسال هم گلهای ناز آورده ای
باز هم آلاله را صحرا گداز آورده ای
می کند معنا حیات و مرگ را دره...

ادامه مطلب

437 - پاره


یار آمده است و آمدنش در دل سحر
بند دل خراب مرا پاره کرده است
در فصل برگریز زطوفان گل شکار
...

ادامه مطلب

439 - صدای پا


در خانۀ ما صدای پا بود
یک پنجره سایۀ هما بود
بین من و این صدای مبهم
چون جذبۀ کاه و کهربا بود
منصور خیال ...

ادامه مطلب

442 - گم شده


گم شده ام در دل شهر غریب
دست من و دامن لطف حبیب
خوش خبری دوش دلیرانه گفت
نصر من الله و فتحاً قریب

ادامه مطلب

443 - دل تنها


دل که تنها حریم اقرار است
در چنین جا چه جای انکار است
دشمنی با همه به آسانی ست
دوستی با خدا چه دشوار است

ادامه مطلب

445 - در سر بند


در سر بند آب را بستند
دست و پای شتاب را بستند
سر جالیز غم مترسکها
چنگ سرخ عقاب را بستند
در سیاهی شب ...

ادامه مطلب

446 - سراب

عمرم مثال دسته گلی روی آب بود

من مانده ای به ساحل و او در شتاب بود
آمد بهار و رفت خزان و شتا

ولی دنیا کویر و این همه بازی سراب بود
تاریخ خ...

ادامه مطلب