102 - خورشید
آسمان را اختری روشن تر از خورشید نیست
باغ کوکب را گلی زیباتر از ناهید نیست
گوهر اشکم که یابد قطره از دریای عشق
آب مروارید دارد گرچه مروارید نیست
آنکه آمد خنده بر لب گفتنم از کم طالعی
اینکه می گریم برایش آنکه می خندید نیست
دیدمش در باغ فروردین بِدل گفتم دریغ
اینکه گل می پروراند آنکه گل می چید نیست
آمد اما گفتم از حال دلِ مرغان باغ
این همان یاری که ازگل جامه می پوشیدنیست
اینکه میبینم به چشم خویش درصحرای عشق
آنکه پیش از جام ,لبهای مرا بوسید نیست