banner banner
1 - نیرنگ

326 - قلندرانه

کسی که همچو خیالم بود هم آغوشم
خدا نکرده کجامی کند فراموشم
به گاه پرسه به پسکوچه های دلتنگی
قلندرانه لباس نیاز می پوشم&l...

ادامه مطلب

327 - رند

باغ شب را گلِ سیه پوشم
بین گلها گل فراموشم
باغبانی نپروریده مرا
باغ دل را گیاه خود جوشم
شعر را در بهار شیرینی
...

ادامه مطلب

328 - عریان

تکدرختی برهنه آغوشم
پا به گل ماندۀ فراموشم
گل سنگ کمرگه کوهم
سنگدل دلبری در آغوشم
عطش آباد تشنه کامان را
چشمۀ بی...

ادامه مطلب

329 - ببخشا

آن قدر تا به سَحر نالیدم
تا شبی روی خدا را دیدم
نرم نرمک چو دلم جا افتاد
کودکانه سخنی پرسیدم
گفتم از بار گناه همه عمر
...

ادامه مطلب

330 - شوکت

قسم به شوکت خورشید,نور را دیدم
ز روشنایی این نور دور را دیدم
اگر چه گمشده ام در کویر داغ سفر
به چشم تشنه گذار عبور را دیدم

ادامه مطلب

331 - گدایی

در گدایی خدای خود بودم
منتظر بر عطای خود بودم
در گه پیری وسیه حالی
متّکی برعصای خود بودم
وقت تلخی و گاه شیرینی
...

ادامه مطلب

332 - تکسوار

تکسواری به عرصۀ هنرم
یک تن اما هزار و یک نفرم
میزبانی بخوان این دنیا
ریزه خواری زعالم دگرم
در من اندیشه ای به ماندن نیست
...

ادامه مطلب

333 - پیرانه سر

امشب بخوان زلفت دستی دراز دارم
پیرانه سر هوای عشق مجاز دارم
آغوش باز کردم تنگت به بر بگیرم
دست دعا گشودم یعنی نیاز دارم
...

ادامه مطلب

334 - امید

دلخوشم اینکه خانه ای دارم
خانه و آشیانه ای دارم
همه جا رنگ سایه اندازاست
نامبارک زمانه ای دارم
عاشق دلشکسته ام همه جا
...

ادامه مطلب

335 - بازار عشق

ابرم و بی بهار میبارم
بویِ سبز زلال جو یبارم
ساقه میخکی بخانۀ گل
در دل خاک جلوه میکارم
من ببازار عشق آمده ام
...

ادامه مطلب

336 - ریاضت

شکسته سنگ ریاضت پیاله هوسم
فشرده بغض شکایت گلوی بی نفسم
زبان واژه ندانم زخون من صیاد
نوشته نام مرا بر کتیبه قفسم
بیک کلا...

ادامه مطلب

337 - بی پیر

به چشمم هرکه می آید گریبانگیر می ترسم
ببین در خلوت آئینه از تصویر می ترسم
شب تاریک وحشت زا و من طفل خیابانی
زبو...

ادامه مطلب

338 - مصیبت نامه

پریشان خاطرم شاید ز زلف یار بنویسم
جنون پیچیده بر پایم که از اسراربنویسم
شدم دامان شب در کف بسوی کوچه از خانه
غم شبنامه ام را...

ادامه مطلب

339 - سنگلاخ

قلم دردست جویایم نمیدانم چه بنویسم
نیستان زاد گویایم نمیدانم چه بنویسم
میان دفتر گل از زبان غنچه میگویم
گل امید فردایم نمیدا...

ادامه مطلب

340 - دریای بی ساحل

من امشب برای دلم می نویسم
زانبوهی مشکلم می نویسم
زگهواره تا گور دانش پژوهی
زِ بی برگی حاصلم می نویسم
زسیر و سلوک بیابان هستی<...

ادامه مطلب

341 - ساده

دوست دارم که مختصر باشم
از دل خویش ساده تر باشم
دوست دارم که در دل شبها
با دل خویش همسفر باشم
دوست دارم بدّره خورشید
...

ادامه مطلب

342 - صدف

بر لب مست شتر کینۀ خیزاب کفم
بر کف ژرف پر از گوهر دریا صدفم
دست غم کوته و در میکدۀ بی خبری
مست و می خوارۀ پس کوچه شور و شع...

ادامه مطلب

343 - تب سرخ

سایه افکنده زدیوار دلم دولت غم
وای اگر یک سر مویی زسرش گردد کم
آرزویم همۀ آنست که در وقت سفر
یک تب سرخ کنم سبز بمیرم دردم
...

ادامه مطلب

344 - غمناله

در کوه غرور چون پلنگم
با ماه حریف شب به جنگم
از خویش بخویشتن رسیدم
آئینۀ رو نمای سنگم
در قافله همیشه عشق
...

ادامه مطلب

345 - مهمانسرا

خورشید من بتاب که یخ میزند دلم
ای آسمان ببار که گل میدهد گلم
کوهم به استواری مردان بُردبار
سنگ صبور مردم دنیای مشکلم

ادامه مطلب

346 - روانکاو

زبان مردمان بیزبان را خوب میدانم
نشان شبروان بی نشان را خوب میدانم
ز دانشگاه هستی فارغ التحصیل ممتازم
روانکاوم غم و درد نهان را ...

ادامه مطلب

347 - مجاز

سر و پا نیازم که نازت کنم
ترا قبله سازم نمازت کنم
شوم گل نیم سحرگاه عشق
ترا همچو یک غنچه بازت کنم
ترا دوست دارم چو محمود عشق
...

ادامه مطلب

348 - وداع

سحر به خنده نو غنچه ها نظاره کنم
مگر برای دل غم گرفته چاره کنم
بسوی میکده پایم نمی کشد دو دلم
مگر به مصحف سی پاره استخاره کنم

ادامه مطلب

349 - لا مکان

دست به سینه آمدم خدمت این و آن کنم
پیر هزار ساله را با نفسی جوان کنم
آتشیم زآسمان کسب اجازه کرده ام
تا که بنای عشق را در ...

ادامه مطلب

350 - روزگار

چگونه توسن اندیشه را مهار کنم
زدست وسوسه عقل گو چه کار کنم
به فکر درد دلم باش تا به همت غم
بدشت دربدری درد را شکار کنم
منم...

ادامه مطلب