banner banner
1 - نیرنگ

301 - چاه

به شبی که در سیاهی غزلی سیاه گفتم
غم بیزبانیم را بزبان آه گفتم
گره گلوی دردم چو به گریه وا نمی شد
سخن نگفته ...

ادامه مطلب

302 - اسم اعظم

تا زوابستگی سلسله آزاد شدم
همچو گل همسفر قافلۀ باد شدم
اسم اعظم دل من بود ولی صد افسوس
سالها دربدر چله و اوراد شدم
لف...

ادامه مطلب

303 - عزلت

پیشم نیامدی و من عزلت نشین شدم
تنهاترین مردم روی زمین شدم
غمباد در گلو وجگر لخته لخته خون
در غربت خیال تو باغم قرین ...

ادامه مطلب

304 - آتشگر

از دشت ستاره آفتاب آوردم
یک آینه رنگ ماهتاب آوردم
آتشگر آسمان که میساخت مرا
در کوره آفتاب تاب آوردم
از دشت حیات ارمغانی دلخواه

ادامه مطلب

305 - دفتر

آبی بدرخت خواب دادم
دل را به کف سراب دادم
بر تاک بجای آب شیرین
یک خمره شراب ناب دادم
بردست نگار جای ساغر
...

ادامه مطلب

306 - سلاله

من از سلالۀ رندان حیرت آبادم
همینکه ره به خرابات برده ام شادم
کبوترم که در آغوش آسمان ستم
اسیر پنجۀ شهباز دشت بیدادم
چو خاکهای...

ادامه مطلب

307 - رگزده

دوباره روی گل آفتاب را دیدم
به چشم خشم خود مرگ خواب را دیدم
در آستانۀ لوح سپید چون مانی
به نقش آینه ارژنگ آب را دیدم
بتاک چون نظر ...

ادامه مطلب

308 - خطر

خطر خویش را نفهمیدم
نوش با نیش را نفهمیدم
خودشناسی خداشناسی بود
حیف من خویش را نفهمیدم
هرچه گشتم در عالم معنا
...

ادامه مطلب

309 - دعای خیر

میدان عشقبازیست باید کمر ببندم
بر دیدۀ رقیبان راه نظر به بندم
یک بار رفته بودم آنسوی مرز هستی
بگذار بار دیگر بار سفر ببندم&...

ادامه مطلب

310 - کرامت

سایه سرد روی دیوارم
شهربند همیشه بیدارم
به تماشا نشسته در کنجی
غرقه در رقص دود سیگارم
روزه دارم زآرزومندی
...

ادامه مطلب

311 - نادعلی

در دست آفرینش یک ذره در غبارم
چون آفتاب تابان گرمست روزگارم
در کوره راه پیری چابک سوار راهم
آن است روزگارم این است کار و بارم&l...

ادامه مطلب

312 - طوبا

نه طوبایم نه سرو ریشه دارم
خسی در گلبن این روزگارم
درخت پیر را در جنگل عشق
بروی شاخه تنها یادگارم
زروی پل گذر کردند یاران

ادامه مطلب

313 - گواه

من امشب حرفها با چاه دارم
کبوتررا گواهِ آه دارم
اگرچه سالکی بی پیرم اما
دلیلی چون دل آگاه دارم
زرمز آیه ای از سورۀ نور
...

ادامه مطلب

314 - استشاره

با دلم استشاره می کردم
شور با سنگ خاره می کردم
خسته در گوشه ای زچشم بدور
آن جهان را نظاره کردم
همه حیران وادی ظلمت
...

ادامه مطلب

315 - ایل

من ایل و تبار خویش را گم کردم
گلهای بهار خویش را گم کردم
از وادی عشق چون گذر می کردم
مردان دیار خویش را گم کردم
در کوچه رندان اناا...

ادامه مطلب

316 - دیوانه

هزاران شمع شب را آب کردم
که تا دیوانه ای را خواب کردم
نهنگم سوختم از نیزۀ درد
زِ دریا میل مشتی آب کردم
چو رفتم برتر از اوج عناصر&l...

ادامه مطلب

317 - دیار

دردیار تاریکی نور را صدا کردم
روشنی پدید آمد چون خدا خدا کردم
چونکه پر در آوردم با دو بال پروازی
پرگشودم از اینجا رو به ناکجا کردم

ادامه مطلب

318 - قرارگاه

به هوای پارسایی هوس نماز کردم
به گمان رستگاری به فرشته ناز کردم
زستاره ها گذشتم به شبی سپید اما
به حقیقت آنچه دیدم یله بر مجاز کردم
زخیال پرگشودم چو پرندگان رویا
بدیار پاکبازان سفری دراز کردم
به نهان اشاره ام کرد و م...

ادامه مطلب

319 - بسم الله

درِ شب را به صحرا باز کردم
نمازی با دو دنیا ناز کردم
گرفتم مصحف از پیغمبرعشق
هزاران صحبت از اعجاز کردم
ز بسم الله و رحمان و رحیمش<...

ادامه مطلب

320 - کوچ

اسب اندیشه را چو پی کردم
نُه فلک را به عشق طی کردم
در حضور تنی جدایی خواه
شکوه ها از زبان نِی کردم
من به پای بهار از پائیز
...

ادامه مطلب

321 - رضا

گرچه عمریست آرزومندم
به همین واژه نیز خرسندم
در درونم ز گریه غوغائی است
از برون همچو غنچه می خندم
هست در باورم که در همه حال
...

ادامه مطلب

322 - سلاله

من از سلالۀ عشاق آرزومندم
به آرزوی تو در عشق خویش پابندم
زجای برخیزم و برزنم زآتش شوق
مثال روشنی از جست و خیز اسپندم
اگ...

ادامه مطلب

323 - الف

از الف تا تمام گردیدم
تای تَمَتُ کلام گردیدم
در ره سنگلاخ و کوه کمر
خسته با یک دو گام گردیدم
نوبتی تا رسد به اسکندر
م...

ادامه مطلب

324 - قلّه

خواهم چو خدای خویش تنها باشم
در خانۀ تنگ و تار شبها باشم
خواهم ززبان درد مرگ آوایی
تا قوی سپید مرگ دریا باشم
دنیا به سرم خراب ...

ادامه مطلب

325 - اسیر

اسیر سادگی های دل خوش باور خویشم
به بی آلایشی مدیون شیر مادر خویشم
گدای کوی عشقم پاس دارم این گدایی را
ولی د...

ادامه مطلب