340 - دریای بی ساحل
من امشب برای دلم می نویسم
زانبوهی مشکلم می نویسم
زگهواره تا گور دانش پژوهی
زِ بی برگی حاصلم می نویسم
زسیر و سلوک بیابان هستی
زخار ره باطلم می نویسم
زخار گلو زخم ناسور پهلو
ز تاریکی منزلم می نویسم
بزیر پر نرم مرغ مهاجر
زدریا دل غافلم می نویسم
زکشتی بشکسته در موج هستی
ز دریای بی ساحلم می نویسم
زچوب حراج دل کم بهایم
از این قیمت نازلم می نویسم
غم غربت عشق مجنونیم را
به پیشانی محملم می نویسم
شدم خسته از شعر صحرا سرودن
دگر از برای دلم می نویسم