338 - مصیبت نامه
پریشان خاطرم شاید ز زلف یار بنویسم
جنون پیچیده بر پایم که از اسراربنویسم
شدم دامان شب در کف بسوی کوچه از خانه
غم شبنامه ام را بر درو دیوار بنویسم
زخود بیرون شدم چون موج ساحل بوس جا دارد
به قلب ماسه ها از حال بو تیمار بنویسم
مپرس از حال زارم کانقدر آشفتگی دارم
که می باید مصیبت نامه چون عطار بنویسم
بلوح صخره های بیستون با خامۀ فولاد
ز شیرینکاری فرهاد شیرینکار بنویسم
اگر دستم رسد بردارچون منصور بی پروا
زخون خود انا لحق بر فراز دار بنویسم
خلیل آتشم طوفان نوحم لوح موسایم
ز هریک قصه ها از مصحف اعصار بنویسم
بگیرم نامه ای از دفتر غمنامه مجنون
درآن غمنامه از صحرای آتشبار بنویسم