324 - قلّه
خواهم چو خدای خویش تنها باشم
در خانۀ تنگ و تار شبها باشم
خواهم ززبان درد مرگ آوایی
تا قوی سپید مرگ دریا باشم
دنیا به سرم خراب شد میخواهم
همبال کبوتران عقبا باشم
هر جا که زیار من نشانی دادند
خواهم به بهانه ای در آنجا باشم
در بین الفبای دعا میخواهم
چون حرف الف کشیده تا یا باشم
گفتم برقیب خویش من میخواهم
تا یک سر وگردن از تو بالاباشم
خواهم ز خدا شبی که پرواز کنم
در قلّۀ کوه شهر صحرا باشم