319 - بسم الله
درِ شب را به صحرا باز کردم
نمازی با دو دنیا ناز کردم
گرفتم مصحف از پیغمبرعشق
هزاران صحبت از اعجاز کردم
ز بسم الله و رحمان و رحیمش
ره انجام را آغاز کردم
هوای دیدنش از خاک هستی
بدست آسمان پرواز کردم
گلم را در ره دشت عطشناک
سوار اشتر جماز کردم
به شوق دیدنش در مجلس حال
دوباره ساز خود را ساز کردم
به یاد یار خود با چشم دریا
نظر بر گلشن دلباز کردم
در اوزان دو بیتی هرچه گفتم
همیشه صحبت از ایجاز کردم
بنازم دولت ساده دلی را
کز آنجا ره به صحرا باز کردم