322 - سلاله
من از سلالۀ عشاق آرزومندم
به آرزوی تو در عشق خویش پابندم
زجای برخیزم و برزنم زآتش شوق
مثال روشنی از جست و خیز اسپندم
اگرچه سرکشم از کوچه باغ گل چون خار
اسیر و کشته لب غنچگان گلخندم
نهال نسترن وحشیم چرا نالم
بباغ تربیت ار میزنند پیوندم
به شهر سوته دلان شهره ام بساده دلی
نه خام زهد ریایی نه اهل ترفندم
مرا به بند نصیحت چه می کشی ناصح
بگوش غفلت محنت کشیده خود پندم
به شط تشنه تر از لاله های صحرایی
صدای موج خروشان رود اروندم