ما بر سر آنیم که بیمار نمیریم
با طنطنه و یار و پرستار نمیریم
نه خستۀ کاریم و نه محتاج به آنیم
مابر سر کاریم که بیکار نمیریم
***...
ما بر سر آنیم که بیمار نمیریم
با طنطنه و یار و پرستار نمیریم
نه خستۀ کاریم و نه محتاج به آنیم
مابر سر کاریم که بیکار نمیریم
***...
آنکه مارا به عشق می خواند
بهتر از هر نوشته می داند
عشق و ایثار و مهر و خوبی هاست...
ای کاش فلک به گریه ام می خندید
پروانه به گرد شمع من می رقصید
ای یار گناه مانده بر دوشم...
پیرهن را به اهل تن دادند
شاد گل را به گل چمن دادند
درد و بیداد و غصه و غم را ...
راه من راه باز فردا بود
راه مردان بی تمنا بود
هیچ زشتی مرا به خود نکشید
سر کوچه صدای خنده آید
صدای خندۀ فرخنده آید
پس از قرنی میان کوچۀ ما ...
بهار آمد بشارت از گل آورد
بشارت از گل و از بلبل آورد
گل آلاله کشتم در بهاران ...
در آن روزی که خیلی خسته بودی
میان بیخودان بنشسته بودی
به قتل خویش پی بردم چو دیدم ...
فصل پیری بهترین فصل منه
بدلی های من و اصل منه
عاشقی یه اشتباه بی حده <...
خدایا اهرمن با تو به جنگ است
پی اثبات و نفی نام و ننگست
کسی که اینچنین خواری پذیرد
شبی از خویش پرسیدم خدا کیست
کجا هست و کجای این کجا چیست
ز رندی این صدا آمد که می گفت
این بلای زمانه در پی چیست
در پی تکه پاره کردن کیست
چون ز راه هماره می آید
آنکه به من مهر و محبت نداشت
در دل من تخم رضایت نکاشت
در گه رفتن ز کنار دلم
خانۀ دل خانۀ سبز خداست
خانه پر عشق ارباب و گداست
هر کسی پا می نهد بر عرش دل
سرو پای وجودم آتشم من
چه زهری در درونم می چشم من
زبس بر گریۀخود گریه کردم
آن یکی اهل دین و آن بی دین
آن یکی نرم و آن یکی پرکین
همه هرکس به فکر و دانش خویش
...
چرا گیسو نمی افشانی ای یار
نمی خوانی نمی رنجانی ای یار
چرا اکنون که رفتی از کنارم
عشق را به همه می آموزم
عالمی را به دمی می سوزم
در فرا روی کرامت کاران
دل من سوی یارم رهسپاره
زچشمم مثل بارون غم می باره
ولی با این همه ابراز عشقم
شبی که زندگی آغاز کردم
برای اهل عالم ناز کردم
در سبز بهشت آرزو را
...
شب حرف شب جدال می زد
حرف شب و ماه و سال می زد
در دشت بلا در آسمان ها
...
بهاری را ندیدم تا به امروز
که تا از آن برایت باز گویم
منم صحرا و آبی را نجستم
بکن کاری خدایا آب باشم
زلال و صاف و خوش آداب باشم
در آن وقتی که عقلم را گرفتی
خدایا در وجودم صد شرر بود
گل آلالۀ آتش به سر بود
برای من جگر سوزست دنیا
اگر چون بوته ها گل می کنم من
به عشق روی بلبل می کنم من
ولی از ترس خار و باغبانان