دوبیتی های شماره 1632 الی 1643
سرو پای وجودم آتشم من
چه زهری در درونم می چشم من
زبس بر گریۀخود گریه کردم
زچشمانم خجالت می کشم من
*******************
الهی جان مردان خدا خوان
به آیات رسای سبز قرآن
بیا کاری بکن تا زنده هستم
جنون عشق را در من نمیران
*******************
به گلهای حیاطم یک نظر کن
برو صحرا و بلبل را خبر کن
بگو داری خبر گر ز عمر گلها
همین امشب تو فکر بال و پر کن
*******************
نمیدانم کرامی جویم ایدل
رهی را بی جهت می پویم ایدل
نمیدانم چه می گویم ولیکن
مهم آن است که می گویم من ایدل
*******************
از آن سو می رسد گل گویش من
نشانی می دهد از جوشش من
سراسر گر چه عیبم لیکن ایدوست
شود گلواژه هایم پوشش من
*******************
به کامم میرساند پویش من
به آمالم رساند کوشش من
ز بارانی که می بارد زچشمم
میسر می نماید رویش من
*******************
ز هر جایی بر آید نالش من
ز زیر بستر من بالش من
ز فریادی که دارم در دل شب
به رسوایی کشاند چالش من
*******************
خدایا پاره ای ما را به تن کن
برایم فکر یک لا پیرهن کن
خدایا در چنین حالی که دارم
مکن کوهم به عشقت کوهکن کن
*******************
من رنجم که بس آزرده ام من
نزن تیپا که تیپا خورده ام من
از آن روزی که پا از من کشیدی
خراب و بیخود و دل مرده ام من
******************
خدایا ساز ما را ساز گردان
پر از شور و پراز آواز گردان
ازین غربت که شهرش نام کردند
مرا بر سوی صحرا باز گردان
*******************
خدایا راحتم کن راحتم کن
که من کم طاقتم پر طاقتم کن
به ذکر دائم یا هو و من هو
مرا پر کارتر از ساعتم کن
*******************
رفتم از خانه ام دمی بیرون
تا سئوالی کنم من از مجنون
گفتم از دو جهان و گفت به من
این طرف چون و آن طرف بیچون