دوبیتی های شماره 1584 الی 1595
شبی از خویش پرسیدم خدا کیست
کجا هست و کجای این کجا چیست
ز رندی این صدا آمد که می گفت
فراز حق شناسی خود شناسی است
*******************
از این خنجر کشیدن مطلبت چیست
هدف در چیست منظور تو با کیست
از این جادور شو بیشم مترسان
اگر ریگی درون کفش تو نیست
*******************
صدای نالۀ صد دانه از چیست
دعا کردن برای خاطر کیست
خجالت می کشم وقتی بگویم
کلید قفل رحمت دست من نیست
*******************
ای خوشا آن کسی که یک جانیست
همه جا هست و هیچ تنها نیست
آتشستان آتش است اما
بهر یاران خویش سوزان نیست
*******************
خانه ام خانه ایست کاینجا نیست
دور دورست و هیچ پیدا نیست
پدرو مادرم در آن مردند
دیگر آنجا حریم دلهانیست
*******************
این جهان جای برگ و بار من است
هرکه در هرکجاست یار من است
در میان تمام زیبایی
دوستی بهترین شعار من است
*******************
همواره صدای نام و ننگست
فریاد فلاخن است و سنگست
بیماری و فقر و بی نوایی
این ها همه ارمغان جنگست
*******************
رودی که به حال سینه خیزست
از دست خودش در گریزست
صبری که قرار او ربوده
با باور خویش در ستیزست
*******************
از روز ازل هر آنچه در یاد من است
خود بافته ای ز فکر آزاد من است
لب را به لبم نهاده و می گوید
خاموشی من صدای فریاد من است
*******************
آنچه بینی که دلم را برده است
فکر دوری است مرا آزرده است
یا اگر مست وصالم ز وفا
بوی یوسف به مشامم خورده است
*******************
روح و جانم همیشه آشفته است
درد در بستر دلم خفته است
آشنای هزار درد و غمم
هرکه از من حکایتی گفته است
*******************
درس بالاتر از محبت چیست
مرد با همت و نجابت کیست
در مسیر همیشۀ تاریخ
ماندنی تر زعشق چیزی نیست