دوبیتی های شماره 1465 الی 1476
ما بر سر آنیم که بیمار نمیریم
با طنطنه و یار و پرستار نمیریم
نه خستۀ کاریم و نه محتاج به آنیم
مابر سر کاریم که بیکار نمیریم
*******************
گفت یارم تو را چو آزردم
در عوض غصّۀ ترا خوردم
به تلافی آن چو می مردی
خرمنی گل برایت آوردم
*******************
ای کاش شبی به دل دعا می کردم
یا جای دعا خدا خدا می کردم
خود را و تمام مردم دنیا را
از بند بزرگ غم رها می کردم
*******************
باز ز مردم گله دارد دلم
غلغله و ولوله دارد دلم
از همه دارد طمع یکدلی
وای عجب حوصله دارد دلم
*******************
پروردۀ دامن زمانم
آسوده ترین مردمانم
خوابیدم و خاستم که دیدم
دنیا شده پیرو من جوانم
*******************
یک گونه ز مردم جهانم
معمار زمین و آسمانم
از بسکه رفیق و خوش زبانم
معشوق تمام عاشقانم
*******************
می فروش صداقت عشقم
مرد بازار طاقت عشقم
رفته از کف جوانیم که کنون
ور شکست تجارت عشقم
*******************
گلی تشنه که آبش داده بودم
به دستم پیچ و تابش داده بودم
اگر افروخته دیدی رخش را
شراب سرخ نابش داده بودم
*******************
افسرده کنار آب رودم
در فکر سرایش سرودم
یک بار دگر به یادم آمد
آن را که زیاد برده بوم
*******************
زان جهت من همیشه پیروزم
که در آتی و دی نمی سوزم
نه به دیروزم و نه با فردا
زندۀ لحظه های امروزم
*******************
اگر چه هر دو از یک باده هستیم
نمیدانم سر خوان که هستیم
من و تو در همین جا یار بودیم
اگر با هم جناقی می شکستیم
*******************
در سیاهی سپید می دیدم
نور عشق و امید می دیدم
اهرمن تا که ره به من می داد
پاک را هم پلید می دیدم