دوبیتی های شماره 1679 الی 1690
دل من سوی یارم رهسپاره
زچشمم مثل بارون غم می باره
ولی با این همه ابراز عشقم
دلم در پیش یارم کم میاره
*******************
مرو خونه که آنجا غم می باره
دو چشمونم ستاره می شماره
زبس در هجر یاران گریه کردم
دل زارم دگر جونی نداره
*******************
به اونجایی که راهش دور دوره
به آب چشم دریایی که شوره
به جز تسلیم راه چاره ای نیست
که این از گفتۀ سنگ صبوره
*******************
به دریایی که در جوش و خروشه
به صحرایی که جای ژنده پوشه
قسم بر این دو صنع آفرینش
دل من مثل دیگ آب جوشه
*******************
دل من سوی یارم رهسپاره
زچشمانم دو دنیا غم می باره
ولی با این همه ابراز عشقم
دلم در پیش یارم کم میاره
*******************
در خت کهنه ای در باغ خویشم
گل پا خورده ای از نوش و نیشم
اگر بوی نوی در شعر من نیست
مکن عیبم که از یک قرن پیشم
*******************
همیشه با خود خود یار بودم
چو زنبور عسل پر کار بودم
چو عشقی شد گریبان گیر جانم
از آن ساعت دگر بیمار بودم
*******************
کرج را من فضایی باز دیدم
گهی ساز و گهی ناساز دیدم
خود و این مردم خوب کرج را
اسیر شهر دست انداز دیدم
*******************
خدایا دلخرابم دلخرابم
چو قوی مرده در آغوش آبم
از این آمد شدن فهمیدم ای یار
سرابم من سرابم من سرابم
*******************
غمت را با بهای جان خریدم
نشستم دامن صبری دریدم
شبی را سر کشیدم روی دیوار
ترا در خانۀ همسایه دیدم
*******************
به تاکستان هستی مست مستم
چنان مستم نمیدانم که هستم
چو بر سر هوشم آمد دیدم ای جان
کنار یکصد و ده گل نشستم
*******************
بیا اکنون که در روی زمینیم
شبی با هم گل خوشبو بچینیم
چه می داند کسی شاید به خوبی
خدای عشق را در آن ببینیم