دوبیتی های شماره 1608 الی 1619
آنکه به من مهر و محبت نداشت
در دل من تخم رضایت نکاشت
در گه رفتن ز کنار دلم
پیش همه شست و کنارم گذاشت
*******************
دست فلک یار و کسم را گرفت
یاور و فریاد رسم را گرفت
کوه و کتل بود و ره سنگلاخ
وای که این ره نفسم را گرفت
*******************
پدر دارم ولیکن در برم نیست
زمادر سایه ای هم برسرم نیست
به همراهان خوب من بگوئید
شهم هر چند تاجی بر سرم نیست
*******************
آن شب که ستاره فتنه انگیخت
نا خالصی دل مرا بیخت
از تندر ابر غم به صحرا
دلوارش من ز دیده می ریخت
*******************
یکی از پای می گوید یک از دست
یکی در اوج و آن دیگر درین پست
دراین دنیا میان جمع اضداد
همینی را که می بینی درست است
*******************
خدا میل تو و تفسیر ما نیست
خدا افسانۀ ما و شما نیست
اگر چه آنچه می خوانی خدا نیست
بخوان او را خدا غیر از خدا نیست
*******************
دلم آشفته از یاد جوانی است
به یاد عهد عشق و مهربانی است
اگر گاهی به لب لبخند دارم
برای دورمان از بدگمانی است
*******************
از روزگار دور طمع زین و آن نداشت
از این و آن کجا ز تمام جهان نداشت
صحرای ما به عشق ز هفت آسمان گذشت
هر چند یک ستاره به هفت آسمان نداشت
*******************
این جهان جای کوشش و کار ست
جای جنگ و ستیز و پیکارست
پاسداری ز خویش در همه حال
کار مردان استخوان دارست
*******************
گفت اهل دلی که شاعر کیست
شعر مفهوم و معنی آن چیست
گفتم از عمق جان برون آید
شعر در آستین شاعر نیست
*******************
همیشه دلم پایگاه غم است
همه کار او در هم و برهم است
دو دنیا شود گر کمک حال من
برای گرفتاری من کم است
*******************
آنکه در باغ عشق گلچین است
زندگانی او چه شیرین است
لیک آن کس که در پی کین است
به زمین و زمانه بدبین است