شبی که زندگی آغاز کردم
برای اهل عالم ناز کردم
در سبز بهشت آرزو را
به روی اهل عالم باز کردم

*******************

بی برگی من مرا به خود می خواند
از باغ بهشت آرزوی می راند
یاران مرا بگو دلم می سوزد
روزی که نگفته های من می ماند

*******************

یار من در میان خانۀ درد
بهر من فال قهوه می گیرد
گفت بامن هوای طوفانی
جز خرابی چه حاصلی دارد

*******************

زلف سر تو شکن شکن بود
عطر تنت آهوی ختن بود
چیزی که ترا زشهر ما برد
شخصیت خام عشق من بود

*******************

صافی ز صفای صوفیان می گوید
مجنون ز نشان بی نشان می گوید
پایی به رکاب مانده دارد صحرا
تا قصّۀ جوی مولیان می گوید

*******************

شبی یارم قدم در ماه می زد
بروی غم گلاب آه می زد
برای آنکه دردش را بگوید
کلام خویش را کوتاه می زد

*******************
گره ما اگر که وا نشود
یا که وا گردد و گره نخورد
نام مشکل کلام بی معناست
راه حلی اگر در آن نبود

*******************

امید که سال خوب باشد
سال خوش و رُفت و روب باشد
این سال نود که پیش روی ست
در حال بزن بکوب باشد

*******************

مادر ای واژۀ گل و گلشن
ای مریضی به خانۀ غمگن
بهر پول دوا و دکتر خود
قلک کوچک مرا بشکن

*******************

ای جوانان ما جهاد کنید
دل ما را ز غصّه شاد کنید
روبه سوی تلاش و کوشش و کار
دوری از غول اعتیاد کنید

*******************

همه جا بوی ستم می آید
بوی گلخانۀ غم می آید
مثل برفی که فرو می ریزد
روی هم بر سر هم می آید

*******************

بی جهت چون زجان من سیرید
از من از هیچ و پوچ دلگیرید
گر چنین نیست پس چرا هرگز
زیر بال مرا نمی گیرید