اگر چون بوته ها گل می کنم من
به عشق روی بلبل می کنم من
ولی از ترس خار و باغبانان
در عشق خود تجاهل می کنم من

*******************

یک عمر در احتساب بودم
و ندر پی انتخاب بودم
مردم سر من حساب کردند
هر چند که بی حساب بودند

*******************

چه به گویم ز یار و ادراکش
از اطاعات و طینت پاکش
آب بی من فرو نخواهد رفت
از گلو و لب عطشناکش

*******************

مرغ از آسمان و پروازش
شاعر از فکر نکته پردازش
هر یکی لاف می زند از خویش
مرد صحرا ز وسعت بازش

*******************

چو کوهی در سکوت و بی صدا باش
به وقت بی کسی ها کس نما باش
مشو مهمان خوان هرزه خواران
اگر گشتی سر خوان خدا باش

*******************

من بی خبرم تو باخبر باش
من مختصرم تو معتبر باش
چون سفرۀ سفره دار عالم
دریای گشوده خزر باش

*******************

شبی از دور گفتم ای گل ای یار
نگار سر خوش صد گونه آثار
حلالت باد ای یار پری وار
دلم را برده ای خوبش نگه دار

*******************

شبی با دیدن امواج دریا
دمادم می شدم پائین و بالا
برای من تماشا گاه ساحل
تداعی می نماید رقص پار را

*******************

به من گفتی که خواهان تو هستم
تو را من با دل و جان می پرستم
چنان در من اثر کرده ست حرفت
که تا دنیای دنیامست مستم

*******************

برای مردم خود باده بودم
به راه عاشقی دل ساده بودم
اگر جان مرا می خواست یاری
برای دادنش آماده بودم

*******************

خورشید گرفته در غروبم
مانند گلی در آب جوبم
کنجی بنشسته در درونم
مشغول هزار رفت و روبم

*******************

من و دل یک تن و یک بحر بودیم
یکی صحرا و آن یک شهر بودیم
مزاج سرد من همواره گوید
من و خورشید با هم قهر بودیم