دوبیتی های شماره 1596 الی 1607
این بلای زمانه در پی چیست
در پی تکه پاره کردن کیست
چون ز راه هماره می آید
فرصت یک نفس کشیدن نیست
*******************
شیشۀ فانوس صحرا چون شکست
درد تاریکی به پهلویم نشست
چون گدایان در زدم از بخت بد
یار در را باز کرد و زود بست
*******************
دل من صاف شد دوباره گرفت
انتقام از مه و ستاره گرفت
آخرین حرف را چو صحرا گفت
از جهان شما کناره گرفت
*******************
یار من چون ز درد می آشفت
در کنار غم و بلا می خفت
وقت خوابش به حالت هذیان
حرفهای نگفته را می گفت
*******************
در خانه ام عشق برقرار است
این حاصل سبز کشت و کارست
پائیز من آنچه را که دارد
مدیون همیشۀ بهارست
*******************
اینکه لیلی چه کرد و مجنون کیست
چارۀ کار درد مردم نیست
چاره آنست باید اول دید
بین مردم چگونه باید زیست
*******************
پیش پای تو یکی روح مرا آزرده است
گربدانی چه به روز و شب من آورده است
تو به دنبال دلم آمده ای من خجلم
پس نیاورده به من آنکه دلم را برده است
*******************
همه جا صحبت بی تدبیری است
صحبت بیخودی و بی پیریست
بین ابنای بشر بیهوده تر
عمل زشت گروگان گیریست
*******************
افسانۀ حیاتم سعی است و کار و زحمت
دستم به دامن تو ای معنی کرامت
هرگز نمی خورم غم با اینکه می بد برانم
ته ماندۀ حسابم صفر است تا قیامت
*******************
این دهکده ای که نام آن دنیا هست
گه زشت و گهی به چشم من زیبا هست
این خانه که ما درآن سکونت داریم
میراث قدیم آدم و حوّا هست
*******************
دائما چشم صبوران بر در است
صبر در هر مکتبی نوش آور است
گرچه پیغمبر بود ایوب عشق
صبرش از پیغمبری بالاتر است
*******************
صبر دامن گیر ما تا محشر است
آینه گردان مردان سر است
صبر گلها یک دو روزی بیش نیست
صبر بلبل تا بهاری دیگر است