آن یکی اهل دین و آن بی دین
آن یکی نرم و آن یکی پرکین
همه هرکس به فکر و دانش خویش
بی جهت می دود به دور زمین

*******************

دل من پخته هست و خامش کن
و آن زمان زهر غم به کامش کن
بس کن ای آخرین سلالۀ عشق
من تمامم تو هم تمامش کن

*******************

نمی گویم ترحم بر گدا کن
برایم فکر قصری از طلا کن
نمی گویم که این کن یا که آن کن
مرا با داده های خود رضا کن

*******************

فکرت خوابیده را بیدار کن
در ره این زندگی پیکار کن
تا نمانی زین فشار زندگی
ای برادر تا توانی کار کن

*******************

بیچاره دلم به ساز و سوزه
مانند پلنگ کینه توزه
بیماری و درد بی نوایی
این معنی قوز بالاقوزه

*******************

خواب ای مرگ لطیف همگان
خواب ای زندگی پیر و جوان
خواب ای نرم تر از لذت جان
همه رفتند ز پیشم تو بمان

*******************

شیشۀ آن پنچره را پاک کن
خوش نظری بر مه و کولاک کن
چون بر فرازت به نشیب آمدی
با نظری پاک بر املاک کن

*******************

کن تماشا بهار خوش بورا
لب استخر و بالۀ قو را
درچنین جا من و نگارینی
او مرامی ربود و من او را

*******************

پیچیده ز کوه و شهر اینگونه صدا
آوازۀ تو زناکجا تا به کجا
خیر و برکت ز کوچه مان می بارد
روزی که شدی دوباره همسایۀ ما

*******************

یک شب گرم و سخت فصل تموز
من و ماه بلند شب افروز
ما هنوز اول دعا بودیم
شب به شب بازگشت و روز به روز

*******************

سحر در حال خاموشیست ای یار
جهان در حال کم کوشیست ای یار
نمیدانم که من گم کرده راهم
و یا این آسمان ناشیست ای یار

*******************

ای مادر ای کبوتر بام دلم مپر
یک آسمان ستارۀ غم بهر من مخر
مادر قسم به عاطفت و مهر و آشتی
یا باز گرد سوی خانۀ ما یا مرا ببر