میان درشتان که بسیار ریزم
به هر کار خود در نبرد و ستیزم
همه زین و آن در گریز و من اما
نمی دانم از خود چرا می گریزم
********
مرا در کوه و صحرا می توان دید
چو ماهی پیش دریا می توان دید
به هر جایی ک...
میان درشتان که بسیار ریزم
به هر کار خود در نبرد و ستیزم
همه زین و آن در گریز و من اما
نمی دانم از خود چرا می گریزم
********
مرا در کوه و صحرا می توان دید
چو ماهی پیش دریا می توان دید
به هر جایی ک...
مرا در کوه و صحرا می دوانی
چو آهو بهر شیرم می درانی
همه در گرد کویت جمع جمعند
ولی ما را زدنیا می پرانی
********
دلم تنگ و دلم تنگست امشب
صدایش گریه آهنگست امشب
زمین و آسمان و عشق و مستی
چو ابر ت...
هر چند ما زقافله رهروان پسیم
یا اینکه یک تن و تک و تنها و بی کسیم
می دانم ار که تکیه به نیروی خود کنیم
با پای خود به قله تاریخ میرسیم
********
من خدا را صدا نمی کردم
لحظه یی هم دعا نمی کردم
من به کار خدای دانایی
هیچ چون و چرا نمیکردم
********
شبی که گفتگو با تاک کردم
به کلی نفی آب و خاک کردم
چو مستی در وجود من اثر کرد
لبم را از شرابش پاک کرد...
سخت کوشی سخت جانی می کند
نکته سنجی نکته دانی میکند
در زمانی که محبت کیمیاست
مهربانی مهربانی میکند
********
مرغ نو آشیانه ای خندید
که دهانم پر است از امید
چون که با بار بسته اش آمد
لانه را از دو جوجه خ...
نمی دانم چرا خاموش گشتم
چو آب زندگی بی جوش گشتم
نمی گویم ز کوشش باز ماندم
ولی در کار خود کم کوش گشتم
********
تکیه بر منصب و کله کردم
زندگی را در آن تبه کردم
لذت بخششی که من دیدم
تا توانسته ام گنه کرد...
قومی ز پی دراز دستی ست
چندی زپی غرور و مستی ست
در این گذر همیشه آشوب
کار من و دل خدا پرستی ست
********
نفسم زپی درندگی بود
دل طالب عشق و بندگی بود
آنی که مرا به آسمان برد
طوفان بهار زندگی بود
با خدا آنچه گفتگو کردم
ظاهر امر را نکو کردم
بد نکردم ولی به وقت دعا
کار یک غلغل سبو کردم
********
در راه سفر به جان و دل کوشیدم
دردی که به عمر خود ندیدم دیدم
وقتی که مرا به تیر حسرت می کشت
چون کودک غم...
مکن کاری که فردا باز گردد
دل تو طالب پرواز گردد
مکن کاری که در آسوده حالی
دو باره ساز تو ناساز گردد
********
آفریدی معلمم کردی
مست علم و تعلمم کردی
من نمی خواستم ولیکن تو
اهل گفت و تکلمم کردی
باز صبح است و وقت بیداری ست
باز درد است و رنج و بیماری ست
چاره کار را اگر پرسم
بهر دنیا سوال تکراری ست
********
دنیا شلوغ پلوغه
تا ریک و بی فروغه
به هر چه دل ببندی
بر گردنت یه یوغه
******...
اگر ما را در آغوشش فشرده
نگارم از محبت ارث برده
اگر بینی که عشقش آسمانی ست
زپستان محبت شیر خورده
********
آسمان صاف و پاک و آبی شد
دور از نکبت و خرابی شد
شکر حق را پس از هزاران شب
روز تاریک آفتابی شد<...
من غریبی میان دنیایم
تک و تنها کنار تنهایم
سر به دامان خویشتن دارم
لاله واژگون صحرایم
********
همه سبزه ها که شالی نیست
هر چه را بافتی که قالی نیست
می رسی بر مقام خود اما
هر مقامی مقام عالی نیست
...
بی نوایم تو خود نوایم باش
یار جانی من خدایم باش
گم شدم در کویر گمراهی
دست من گیر و رهنمایم باش
********
هر چه در دشت آسمان دیدم
نو بهاری ز یک خزان دیدم
چونکه پندارم آسمانی بود
همه را یار مهربان دیدم
مرا پیراهن تقوا دریدی
نمیدانم از این کارت چه دیدی
زدی مُهری به لبها تا نگویم
مگر حرف بدی از من شنیدی
********
در دل را به دنیا باز کردم
به فکر خویشتن اعجاز کردم
چو دیدم کار دنیا جمله بازی ست
برایش تا ...
باد آمد و هستی مرا برد
دیدی چه به روزگارم آورد
من بودم و مادرم در این غم
من ماندم و مادر گلم مرد
********
میدانم از این که اهل پندید
ره برمن بینوا نبندید
دیوانه نیم به حرمت عشق
عاشق شده ام به من نخندی...
دلم دیوانگی را دوست دارد
ره فرزانگی را دوست دارد
سر و دل هر دو شد قربانی یار
چون این نوع زندگی را دوست دارد
********
گفت با من پسرم
پدر ای تاج سرم
تو که رفتی زبرم
بعد تو در خطرم
********<...
به عشق نگاری دل آشفته ام
میان دو دریای غم خفته ام
به هنگام بیداریم در سحر
...
کتاب عشق را چون باز کردم
در آن صد گونه کشف راز کردم
ولی هر بار چون کردم تمامش
...
صدای شب به گوشم ناله میکرد
صدای ابر و اشک ژاله میکرد
به پژواکی که پیچیده به صحرا
...
زندگی من و تو یک رازه
ساز ما تا ابدیت سازه
گر که باور بکنی می بینی
در ...
مرا دشت مه آلودم تو کردی
سیه کالای بی سودم تو کردی
نمی گویم چه کردی با من ای یار
...
بامنی با خویشی
ملکی درویشی
به سپیدی نرسی
تا سیه اندیشی
&l...
اگر دنیای مردم تکه پاره ست
ویا دلهایشان چون سنگ خاره ست
ولی در گوش من هر روز و هر شب
...
گل پیچیده بر دیوار بودم
تمام روز و شب بیدار بودم
سرک گر می کشیدم پشت دیوار
...
عندلیبان نغمه خوانی می کنند
سرو قدان سایه بانی می کنند
هر کسی مشغول کار و زین میان
...