دوبیتی های 2383 الی 2394
هر چند ما زقافله رهروان پسیم
یا اینکه یک تن و تک و تنها و بی کسیم
می دانم ار که تکیه به نیروی خود کنیم
با پای خود به قله تاریخ میرسیم
********
مشق عشق و دلاوری کردم
عشوه خواهی و دلبری کردم
عشق ورزیده و ندانستم
کفر ورزیده کافری کردم
********
لب دریا کف آلودست امروز
مثال دره پر دودست امروز
سراب از دور آید سوی دریا
نبودی در پی بودست امروز
********
سمند مه به جولانست امشب
چو آهوی گریزانست امشب
گدایی در سر راه تمنا
پی یک لقمۀ نانست امشب
********
اگر امروز را فردا نباشد
امیدی در دل تن ها نباشد
اگر یارم نباشد پیش رویم
دلم خواهد که این دنیا نباشد
********
بیا ترک خود و درندگی کن
خداوند جهان را بندگی کن
مکن گریه مکن ناله مخور غم
کنون که زنده هستی زندگی کن
********
به یاری که از عهد عتیقه
به مولائی که لطفش بیدریغه
به عرشم میرسونه در شب تار
به شب هائی که ذکرم یا رفیقه
********
سمندر بوی آتش کرده پیرش
زهر چه آب و آتش کرده سیرش
در این گفت و شنود نا برابر
کدام صیاد بست او را به تیرش
********
راه خود را هر آن که سازد سد
آخر کار را نمی داند
هرگز از نیش غم نمی ترسد
مار گیری که مار می گیرد
********
من که با جان خویش درگیرم
دیگران را چگونه بپذیرم
بنشین در کنار خود تنها
این بود پند آخر پیرم
********
عقل و تدبیر را نمی شاید
آن که بد را نمی نماید رد
گر نو اندیش نیستی هر گز
کهنه رائی زما نمی آید
********
گرکه درد تو هست بی درمان
چه اثر می کند دوا در آن
رود بی آب و ابر بی باران
به چه ارزد برای گلکاران