قومی ز پی دراز دستی ست
چندی زپی غرور و مستی ست
در این گذر همیشه آشوب
کار من و دل خدا پرستی ست

********

نفسم زپی درندگی بود
دل طالب عشق و بندگی بود
آنی که مرا به آسمان برد
طوفان بهار زندگی بود

********

زین آمد و شدن ها مبهوت و مست وماتم
مبهوت و مات دنیا در چرخه حیاتم
هر چند از گذشته چیزی به جا نماند
من زندۀ صبور دنیا خاطراتم

********

دم به دم به خونه ها در می زنم
به شما به بچه ها سر می زنم
ندارم صبر و قرار زندگی
مثل دل تو سینه پر پر می زنم

********

تو بگو ساز مرا ساز کنند
زندگی نوی آغاز کنند
تا به کی خواب بگو اهل نظر
این دو تا پنجره را باز کنند

********

می نابی ز الستم دادی
معنی تازه به هستم دادی
عشق پیدا شد و آتش افروخت
گل سرخی که به دستم دادی

********

دست خود را چو به دستم دادی
معنی نیست به هستم دادی
روستایی مقاوم بودم
نشکستم تو شکستم دادی

********

خدا از کار زشت تو بصیره
به هر سوئی روی پای تو گیره
مرو دنبال زشتی ها که داره
خساراتی که جبران نا پذیره

********

شنبه آغاز روز آغازی ست
جمعه پایان ناز و طنازی ست
شنبه دیگری اگر آید
روز تکراری همین بازی ست

********

گفت امروزی ها جهان رائی ست
نو گرایی و عاقبت پائی است
حرف پیری چو من به زعم جوان
داستان قرون وسطائی است

********

به هر باری زکوچه می شوم رد
مرا عشق و محبت می کشد قد
سر انگشتم گه بی اختیاری
تلنگر بر در همسایه می زد

********

این کم همه را زخود خبر کرد
با بی خبری اگر هنر کرد
با این همه از ره محبت
شاید به دلی توان اثر کرد