مرا در کوه و صحرا می دوانی
چو آهو بهر شیرم می درانی
همه در گرد کویت جمع جمعند
ولی ما را زدنیا می پرانی

********

دلم تنگ و دلم تنگست امشب
صدایش گریه آهنگست امشب
زمین و آسمان و عشق و مستی
چو ابر تیره غمرنگست امشب

********

برایم سنگسر تنها دودنیاست

که اینجا جای مردان تواناست

فدا کردن برای سنگسر جان

تعصب نیست عرق ملی ماست



********

اگر روزی خدای راز گردم
چو مرغی طالب پرواز گردم
دلم خواهد زدست کج خیالان
زشهر خود به صحرا باز گردم

********

پس مزن دست مرا ای یارم
پای بفشار و بکش بر دارم
از تو گر مرگ رسد خوشحالم
این قدر تاب تحمل دارم

********

تویی یک ساحل و من چون ریگم
تو سپس در لغتی من لیکم
من در آغوش تو تو در دل من
تو زمن دوری و من نزدیکم

********

با خود زمان دوری من در جدال بودم
گه پخته گاهگاهی چون سیب کال بودم
در لحظه رهائی از دست دیر سالی
تا مدت درازی زیر سوال بودم

********

آن یکی گلفروش و آن ساقی ست
آن یکی سر به راه و آن یاغی ست
رفت از سینه ها حقیقت مهر
از محبت حکایتی باقی ست

********

برآنم تو را گر که پیدا کنم
تو را رونمای تماشا کنم
اگر فرصتی بود از جان و دل
دگرگونیم را تمنا کنم

********

خدا را سنگسر یک شهر زیبا ست
گزیده از تمام شهر دنیا ست
همه دلداده این سرزمینند
وطن خواهی غرور ملی ما ست

********

سنگسر آفتاب و مهتابم
آبرو دار خاکم و آبم
از تو ای روشنی ندارم غم
تو که بیداری من اگر خوابم

********

ما به بندیم و باز می خندیم
شهر بندان شهره بندیم
بندیان گریه بر لب اما ما
خون دل می خوریم و خرسندیم