دوبیتی های 2453 الی 2464
مکن کاری که فردا باز گردد
دل تو طالب پرواز گردد
مکن کاری که در آسوده حالی
دو باره ساز تو ناساز گردد
********
آفریدی معلمم کردی
مست علم و تعلمم کردی
من نمی خواستم ولیکن تو
اهل گفت و تکلمم کردی
********
در خانه صداقت مردانگی ست جاری
در مکتب هدایت فرزانگی ست جاری
قانون عشق گوید در وادی محبت
هر جا که پا نهادم دیوانگی ست جاری
********
بر زلف فلک گل سحر آویزم
با دست پدر به یک پسر آویزم
هنگام وداع نشان خوش نامی را
بر گردن مردم هنر آویزم
********
آتش رخی زمستی می شد ز کوی ما رد
این یار آسمانی آتش به جان ما زد
در کشتی شکسته دل باد شرطه می خواست
از بخت نا مساعد باد مخالف آمد
********
یاس دیوار ما چو پر پر شد
همه کوچه ها معطر شد
صاحب خانه را چو دیدم من
دل من حلقه گشت و بر در شد
********
زندان من به وسعت هر جای عالم است
جایی که جای صبر و غم و درد و ماتم است
با این همه به چشم من خویشتن پرست
زیبا ترین خلقت این خانه آدم است
********
درد من از بضاعت مالی ست
رنگ من زرد و دست من خالی ست
این همه قصه از کم اقبالی ست
ای خدا این چه سان سیه حالی ست
********
به صحرای محبت تا رسیدم
صدایی از درون دل شنیدم
چو درد عشق را احساس کردم
به زیر واژه آن خط کشیدم
********
چون نظر بر پگاه می کردم
نور را زابراه می کردم
به نظر میرسید در آنجا
در ثوابم گناه می کردم
********
گوش بر گفته خدا بدهید
درس باور به خویش و ما بدهید
در جهانی که بی بهائی هست
به خود و دیگران بها بدهید
********
روی سنگی نوشتم از سر درد
به هزاران گل آور رخ زرد
در جهانی که بی سر انجام است
با خود و دیگران چه باید کرد