دوبیتی های شماره 2590 الی2601
مرا دشت مه آلودم تو کردی
سیه کالای بی سودم تو کردی
نمی گویم چه کردی با من ای یار
نبودی بودم و بودم تو کردی
*****
یک عمر با عشق غمت هم سوختم هم ساختم
دل مرد و من این مرده را ناگه به دور انداختم
با من قماری کرده ای آسی که در دست تو بود
چون پهلوانی تاختی من باختم من باختم
*****
ای لعبت آسمانی
ای راحت پیری و جوانی
در بین تمام خلق عالم
می میرم اگر مرا نخوانی
*****
مرغ آزادم به پرواز آمدم
از نهایت تا به آغاز آمدم
چون پرستو از سفر آن سوی دور
سوی آبادی خود باز آمدم
*****
چرا مهر و محبت تکه پاره ست
چرا دل های ما چون سنگ خاره ست
همه بی درد و خوشحالند و شادان
ولی درد دل من بی شماره ست
*****
یکی روح خشن آن یک ظریفه
یکی نا پاک و آن دیگر نظیفه
میان این دو در چشم غیورم
بمیره بهتره هر کس ضعیفه
*****
دلم در خانه چشمت به خوابه
چو خار و خس اسیر موج آبه
ولی من گر نویسم سر نوشتم
یقین دارم هزاران جلد کتابه
*****
دلم در آسمان ها سیر می کرد
هوای خانقاه و دیر می کرد
همه مشغول مال اندوزی خویش
ولی دل هرچه بودش خیر می کرد
*****
غرقاب طلاطم گناهم
ره مانده کاروان راهم
دردی که درون سینه دارم
پیدا بود از نفیر آهم
*****
دیگر اندیشه آسمانی نیست
هیچ پیری پی جوانی نیست
آن قدر دشمنی فراوان است
هیچ کس فکر مهربانی نیست
*****
غم و درد مرا بر باد دادی
به من یک چهره دلشاد دادی
به این و آن بدی دیوانه بازی
به من زیبا شناسی یاد دادی
*****
گلواژه دفتر پگاهم
دیباچه مردم نگاهم
دلخسته ترین مسافر شب
در منزل آخرین راهم