دوبیتی های 2417 الی 2428
نمی دانم چرا خاموش گشتم
چو آب زندگی بی جوش گشتم
نمی گویم ز کوشش باز ماندم
ولی در کار خود کم کوش گشتم
********
تکیه بر منصب و کله کردم
زندگی را در آن تبه کردم
لذت بخششی که من دیدم
تا توانسته ام گنه کردم
********
به طاووسی که چتری باز دارد
برای اهل عالم ناز دارد
ولی این مرغ خوش اندام هستی
همیشه میل یک پرواز دارد
********
یک بلی بهرم دو دنیا آب خورد
غنچه ناگشته وا افسرد و مرد
گشت طوفانی و در این گیر و دار
دفتر صد برگ ما را باد برد
********
مردمی اهل عشق و ایثاریم
پاس اندیشه و شرف داریم
هر چه کردیم باز از سرمهر
ما به دنیای خود بدهکاریم
********
به دو دنیا بدهکارم تو کردی
به پیش دوستان خوارم تو کردی
مرا بردی به زندان تباهی
سیه بخت و گرفتارم تو کردی
********
برای صید صیادی سیه کار
کشیده صید را تا پای دیوار
چو صیدش راه خود را بسته می دید
سر تسلیم پیش آورد ناچار
********
رنج سفر جهان کشیدم
از مبدا به مقصدم رسیدم
در دشت قیاس بین مردم
آسوده تر از خودم ندیدم
********
گر خوب و بدی نگاشتم من
هر گز سر کین نداشتم من
زیرا به جهان هر آنچه دیدم
دندان به جگر گذاشتم من
********
گه رفتم و گاه آرمیدم
رنج دو جهان به خود خریدم
پایان سفر به حال حیرت
از خویش به خویشتن رسیدم
********
در کوچه ما چو پا نهادی
دیدم تو را به حال شادی
گفتم که سلام و در جوابم
حتی تو سری تکان ندادی
********
مردم شهر ما زبر دستند
همه با عشق یکدگر مستند
در چنین جای خرم و آباد
نور و ظلمت در آشتی هستند