دوبیتی های 2525 الی 2536
باد آمد و هستی مرا برد
دیدی چه به روزگارم آورد
من بودم و مادرم در این غم
من ماندم و مادر گلم مرد
********
میدانم از این که اهل پندید
ره برمن بینوا نبندید
دیوانه نیم به حرمت عشق
عاشق شده ام به من نخندید
********
در کجائی از چه جائی چیستی
در کجای این طبیعت زیستی
با خودی یا روز و شب با دیگران
گر که با خود نیستی با کیستی
********
سفره ای باز است دریای خروش
چشم خود را لحظه ای از آن مپوش
گفتمش من تشنه ام با روی باز
گفت با من هر چه می خواهی بنوش
********
شبی که می نوشتم سرنوشتم
نمودم پاره و از سر نوشتم
هر آنچه داشتم دادم به یاران
برای خویشتن چیزی نهشتم
********
جهان در چشم من تاریک و تار است
نه در تن صبر و نه در دل قرار است
خدا را سوختم در آتش عشق
درخت سوخته بی برگ و بار است
********
شبی از دست غم فریاد کردم
از آن هایی که رفتند یاد کردم
خدا را چون کنار خویش دیدم
شکایت ها از این بیداد کردم
********
ما بچه های نازیم
با ناز در نمازیم
چون با خدای خویشیم
از غیر بی نیازیم
********
نگار نازنینم گلفروشه
میون گل فروشان سخت کوشه
گرفته بوی گلهای بهاری
اگر چه بلبله لیکن خموشه
********
خرابی مایه آبادیم بود
غم من ابتکار شادیم بود
بود هر کس خریدار بت خویش
اسیری قیمت آزادیم بود
********
گلم ناز است و نازش بی حسابه
دو چشمش تنگ مستور شرابه
به آبادی بیندیش و رها شو
خرابی حاصل فکر خرابه
********
روم این راه را گر کوره راهه
به تاریکی ره نا دیده ماهه
اگر یک عمر در راهم گذارد
دلم مشغول راز یک نگاهه