زندگی من و تو یک رازه
ساز ما تا ابدیت سازه
گر که باور بکنی می بینی
در هستی به رهایی بازه

*****

آنچه را بر خاک همت کاشتیم
بذر خوبی و غنا انگاشتیم
عده ای بر مال و دولت ها ی خویش
ما به نام خود تعلق داشتیم

*****

دلم را جای خنجر می توان گفت
سرم را جای افسر می توان گفت
نهادم پشت بر دیوار مستی
مرا دروازه در می توان گفت

*****

دردی که به دل نهفته بودم
نه گفته و نه شنفته بودم
حرفی که درون سینه ام بود
هرگز به کسی نگفته بودم

*****

خیز از جا که وقت بیداریست
وقت بیداری و خوش افکاریست
این که در خواب مانده ای شب و روز
معنیش یک جهان ولنگاریست

*****


من چرا جا به جا نمی گردم
خاک پای شما نمی گردم
هرچه فریاد می کنم ای دوست
با شما همصدا نمی گردم

*****


رهروان پا به روی آب زدند
مشت آبی به روی خواب زدند
خون دل را که تا کنند تصویر
رنگ سرخی به ماهتاب زدند

*****

دل من حال دلداری ندارد
دو چشمم طاقت تاری ندارد
سراسر روح وجسم و جان صحرا
جوی تاب گرفتاری ندارد

*****


مرا غم خوار گشتی شکر لله
گل و گلزار گشتی شکر لله
خودت گفتی که با تو یار میشم
مرا تو یار گشتی شکرلله

*****

گفت به فریاد زروی خرک
عشق شده بین من و تو کلک
هر چه بگندد نمکش می زنند
وای به روزی که بگندد نمک

*****

به دنیا ترکتازی می کنم من
چو مرغان لانه سازی می کنم من
ندارم چون کسی را کودکانه
خودم با خویش بازی می کنم من

*****


آن یکی پخته آن یکی کال است
آن یکی دال و آن یکی ذال است
به یقین دان که در طبیعت حال
ببر بنگال ببر بنگال است