وقتی تو خواب بودی عکس تو را کشیدم
چون نقش پیکرت را در عمر خود ندیدم
دو چشم بسته تو دو چشمه خدائیست
...
وقتی تو خواب بودی عکس تو را کشیدم
چون نقش پیکرت را در عمر خود ندیدم
دو چشم بسته تو دو چشمه خدائیست
...
من از زمان دورم
پر مایه و غیورم
صیاد با تهور
بهرام دشت گورم
خبر آرنده دنیای دوری
برای این و آن سنگ صبوری
تویی روشنگر افکار خوبی
ب...
خدایا تار می بیند دو چشمم
نخی را مار می بیند دو چشمم
نمی دانم چرا این آخر عمر
یکی را چار می بیند دو چشمم
عسل بودی ولی نوشت نکردم
چو پیراهن در آغوشت نکردم
اگر چه رفته ای از پیشم ای یار
ولی هر گز فراموشت نکردم
برایم زندگی هر لحظه عید است
و هر عیدی برای من سعید است
به چشم کم نگه کردن به دنیا
خدا را از مسلمانان بعید است
<...
خاموشی من ز خانه تنگ دل ست
افسردگییم زسردی سنگ دل ست
از هر طرفی ز نا همایون فالی
غم بر سر غم نشسته آونگ دل ست
بیا ای دل زصحرا ها گذر کن
گل یک روزه را دایم نظر کن
اگر دیدی خدا را اندر آن گل
مرا هم با اشاراتی خبر ...
زداغ سینه سوز خود ننالی
ننالیدی اگر بر خود نبالی
اگر در روز و شب اینگونه بودی
میان سالمردان مرد سالی
چرا خورشید از من رو گرفته
نهانی ذکر یا من هو گرفته
به درد و آه و حرف سرد گویان
دل بی همزبانم خو گرفته
کاش منع شکار می کردند
جنگ را استتار می کردند
کاش مردان مهربانی ها
صلح را بر قرار می کردند
...
درون جنگل سبز شمالم
غزال وحشی دشت جمالم
مرا کشتند و خوردندم چه سازم
زدست این و آن رو بر زوالم
...
سمندر وار با آتش صفا کن
چو آئینه خودت را رو نما کن
اگر با هیچ کس میلی نداری
چو مردان خدا رو بر خدا کن
کجا بسیار دانا فکر ساده ست
کجا مجذوب حق در فکر باده ست
کجا دارا به فکر بینوا یی ست
سواره کی خبر دار از پیاده ست&...
شبی را که دل بر دعا می دهم
سر و جان و دل را صفا می دهم
اگر کفر نبود در این ماجرا
خدا را به دست خدا می دهم&...
جان و دلم در پی آغوش توست
حلقه آویزه هر گوش توست
آن که طپد روز و شب از روی مهر
در دل من عشق فراموش توست
دلم آکنده از عشق و امل بود
دل لرزان من روی گسل بود
گواه من در این گفتار دایم
رباعی و دو بیتی و غزل ب...
بیمارم ای طبیب دریغ از دوامکن
ای با وفا ترین تو تر ک وفا مکن
پایم شکست در گذر سنگلاخ عشق
دستم بگیر ولیکن رها مکن