banner banner
دوبیتی های 2912 الی 2923

دوبیتی های 2094 الی 2105


در این جهان هستی پر کار و پر تلاشم
دلخسته و شکسته یک مرد آش و لاشم
با این شکسته حالی خود مانده ام ندانم
در این خرابه آیا باشم یا نباشم

ادامه مطلب

دوبیتی های 2178 الی 2189

شبی با خویشتن دیدار کردم
تمنا از خودم بسیار کردم
نمی دانم چرا در مهر ورزی
به رغم عاشقی اصرار کردم

********

همیشه فکر نو آثار کردم
گهی اقرار و گه انکار کردم
...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2190 الی 2201

سرخس رسته در دنیای کالم
به بازار محبت طاقه شالم
سر گلدسته می جویم خدا را
بلالم من بلالم من بلالم

********


برو صیاد در راهم رهاکن
برایم مادرم را هم صداکن
کبوتر بچه ئی بی آشیانم
ذلیلم مانده ام شرم...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2202 الی 2213

کسی که صاحب تدبیر باشد
جوانی می کند گر پیر باشد
سبک هر گز نگیرد کار خود را
چو صیادی که صیدش شیر باشد

********

به صحرا عاقل از دیوانه می گفت
به من از مردم بیگانه می گفت
کنار شهر خود چون می رسیدم
خدای ر...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2214 الی 2225

صحرا چه کند اگر ننالد
مرهم چه به زخم دل گذارد
با ضعف و فتور در تفکر
دیگر به چه چیز خود ببالد

********

گویی چه کنم که خویش باشم
از مردم خویش پیش باشم
می ترسم از آفتی که دانی
کم گردم اگر چه بیش باشم

ادامه مطلب

دوبیتی های 2226 الی 2237

عشق دل من پدری پیر بود
صاحب اندیشه و تدبیر بود
جز به خداوند نگهدار خود
از همه چیز دو جهان سیر بود

********

راه سختم که راه مشکل بود
کوچه پس کوچه ها پر از گل بود
مانع آخرم که سر بالاست
به بلندی برج ایف...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2238 الی 2249

لبم دایم به دنبال سخن بود
سخن با کوه و دریا و دمن بود
خدا را جستجو می کردم اما
خدا هم عاشق این کار من بود

********

بیا ای دل که با هم یار با شیم
سخنگوی بلند افکار باشیم
خدا گر چه ورای عقل ودنیاست
ولی ...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2250 الی 2262

من چرا حالی به حالی شده ام
پر پر بوده و خالی شده ام
بودهام تنگ بلوری زخیال
مثل یک ظرف سفالی شده ام

********

در کفم مشعل خورشیدی بود
ساز مریخی و ناهیدی بود
دسته ای گل که ز صحرا چیدم
زینت یک سبد عیدی بو...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2263 الی 2273

من کسی را زخود نیازردم
پس چرا این قدر بد آوردم
نامۀ نانوشته ای مانم
هیچ کاری نکرده خط خوردم

********

رو به دنیای خطر خواهم کرد
به ره دور سفر خواهم کرد
گر به مقصد نرسیدم زین ره
رو به دنیای دگر خواهم کر...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2274 الی 2285

بده همتی تا تعقل کنم
میان پژوهشگران گل کنم
بده شانه ای بار مردم برم
به رود جهان کار یک پل کنم

********

خدا را سنگسر آبادیم بود
به فکر لحظه آزادیم بود
همه در فکر مرگ و او چو مادر
به یاد لحظه نو زادیم ب...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2286 الی 2297

به گمانی که پر در آوردم
میل پرواز آسمان کردم
وقت پرواز چون نشد ممکن
زخجالت از این و آن مردم

********

سنگسر خانه دلم وطنم
دانه ام آشیانه ام بدنم
ای تمام وجود و هستی من
تو منی ذره ذرۀ تو منم

...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2298 الی 2309

انگشتر بی نگین یارم دنیا
اندیشه روز و روزگارم دنیا
تو خانه یادگار بابای منی
گهواره مادر قرارم دنیا

********

خداوندا مرا پر کار گردان
زخواب غفلتم بیدار گردان
ندارم چیزی اما هر چه دارم
برایم مایه ایثار ...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2310 الی 2322

هر کس بباغ رفته خواهد گلی بچیند
یا این که پیش گل ها بی گفتگو نشیند
در زیر آبشاری تن شوی صاف جویی
هر دم تلاش می کرد سر چشمه را ببیند

********

کیست مارا گوشمالی می دهد
درد را در دیر سالی می دهد
نو جوان را ساغر...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2323 الی 2334

دل به من گفت ساده گوئی کن
ساده گویی و تازه جوئی کن
یک جهت را گزین و در ره باش
ترک افکار سو به سوئی کن

********

گر کلام تو آسمانی نیست
زینت مصحف جهانی نیست
پر در آور برو به عالم عشق
آسمانی شدن زبانی نی...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2335 الی 2346

عشق امید و یاور من بود
دوستی عین باور من بود
باعث عشق و مهربانی من
مهر ورزی مادر من بود

********

کاروانم هماره در راهست
شبچراغ تبلور ماهست
سالیانی ست می رود اما
از خطر های راه آگاهست

****...

ادامه مطلب

دوبیتی های 2347 الی 2358


موج خیزی تو و گوهر داری
گوهری از همگان سر داری
من که محرومم از این گوهر ناب
خوش به حال تو که مادر داری

********

تاکه غم هم به دل و جان خوریم
خم بزرگیم و لبالب پریم
گر گل صد برگ خدایی شویم
حتم بد...

ادامه مطلب