صدای شب به گوشم ناله میکرد
صدای ابر و اشک ژاله میکرد
به پژواکی که پیچیده به صحرا
صدای بره و بزغاله میکرد

*****

مرا در راه خود دیدی و رفتی
مرا در ره نپاییدی و رفتی
سری را که به دردت مبتلا بود
کمی گِل هم نمالیدی ورفتی

*****

خدایا خسته جانم خسته جانم
خدایا خسته جان ناتوانم
خدایا در حریم حرمت تو
در این ده روزه عمرم ده امانم

*****

نشستم یک شبی پای چناری
پس از گفت و شنود از بی قراری
بدو گفتم به روی سینه تو
چه بنویسم به رسم یادگاری

*****

دل بی همزبانم ناز نازیست
مثال کودکی در حال بازیست
نمی دانم چرا هر روز و هر شب
حقیقت گوی دنیای مجازیست

*****

اهل دل سیم و زر نمی خواهد
خود نگر بال و پر نمی خواهد
هر که با خویش یار می گردد
همره و همسفر نمی خواهد

*****

بار دوشم غم گران من است
غم فرآورده زمان من است
می کند همدلی در این دنیا
شعر سبزی که هم زبان من است

*****

چرا باید به دنیا گیر باشی
چرا در گیر یک تدبیر باشی
شرف داری اگر بر کل عالم
چرا باید زجانت سیر باشی

*****

شبی مولا علی اصرار میکرد
به قانون طبیعت کار میکرد
محمد با خدا در پشت دیوار
علی با فاطمه افطار میکرد

*****

به دنیایی که مستی آفرینه
به عقبایی که جای اهل دینه
بگو مولا علی از باغ جنت
گل محمدی بهرم بچینه

*****

نگاه کنید ای عاشقان به چشم پر زخونم
گرفته حالت جنون به گفته و زبونم
تو کوچه ها زقول من بگین به مردم عشق
ای عاقلا دیوونه ها من عاشق جنونم

*****

زدست و پا فتاده ام نشسته ام تو خونه
خون می خورم به میل خود زدست این زمونه
زقول عاشقی بگین که دست و پا نداره
به جز خدای مهربون کی دردمو می دونه