دوبیتی های شماره2650 الی 2661
وقتی تو خواب بودی عکس تو را کشیدم
چون نقش پیکرت را در عمر خود ندیدم
دو چشم بسته تو دو چشمه خدائیست
وقتی نگات کردم به آرزوم رسیدم
*****
گل صد برگ دامن چمنی
در تن صبر من چو پیرهنی
ناف من را بریده اند باتو
من از آن توام تو زان منی
*****
گدای بوسه در رسم ذکاتم
خدا را خاک پاتم خاک پاتم
اگر پوشیده داری از ملائک
چو حافظ عاشق شاخ نباتم
*****
گه خزان است وگاه فصل شتاست
گاه زیبا و گاه نا زیباست
نو بهاری که می شود پیدا
بازتاب جوانی دنیاست
*****
ای واژه در دهان تو بود و نبود
ای همهمه ات نوا و فریاد سرود
وقتی که سخن زیار خود می گفتی
جادوگری تو در سخن پیدا بود
*****
بگیرم راه پر خوف و خطر را
ره پر صخره و کوه و کمر را
مرا یاری دعا می کرد و می گفت
خدایا بی خطر کن این سفر را
*****
دلم در بند یک لبخند او بود
تن بیمار من در بند او بود
اسیری بردن و لبخند نرمش
خدا را آخرین ترفند او بود
*****
عشق در راه زندگانی ماند
همه را گرد خویشتن پراند
بعد از آن در کمال حسرت و آه
عشق را در کتاب باید خواند
*****
درخت آرزویم ریشه دارد
زبرگ و بار خود صد بیشه دارد
ز بشکن بشکن خود یار جانی
حکایت ها زسنگ و شیشه دارد
*****
زناپاکی دلم را پاک کردم
زدرد و غم گریبان چاک کردم
زآب دیده شستم مرده عشق
کنار پاکمردان خاک کردم
*****
گل سرخی که تو دادی به دستم
هنوز از بوی آن گل مست مستم
زراه زندگی با حال خسته
نلنگیدم که من از پا نشستم
*****
ای خالق طبیعت
وی صاحب کرامت
لختی نوازشم کن
ای یار با محبت