دوبیتی های شماره 2841 تا 2852
دلم آکنده از عشق و امل بود
دل لرزان من روی گسل بود
گواه من در این گفتار دایم
رباعی و دو بیتی و غزل بود
*****
می دوم و می دوم و می دوم
سوی خدا سوی خدا می روم
فرط خجالت ز سرانجام کار
خیس عرق خیس عرق می شوم
*****
هر کس سر کاری هست
آن یک پکر و آن مست
در این گذر دنیا
خود را به که می باید بست
*****
خدایا توی دنیا گیر کردم
خودم را در جوانی پیر کردم
پس از عمری به سویت آمدم من
ببخشیدم اگر که دیر کردم
*****
غم خوار من ار که غم نمی خورد
هر گز به جفای غم نمی مرد
اما به همین بهانه دنیا
غمخوار و غم و مرا به خود برد
*****
این من که همیشه شادکامم
افسانه دور روزگارم
هیچ آمده هیچ میروم من
لیکن غم هیچ را ندارم
*****
من گرچه ز آل سربدارم
فرزند غیور این دیارم
اما به زمان دیر سالی
بی صاحبم و کسی ندارم
*****
کشاورزی گریبان چاک می کرد
هزاران گفتگو با خاک می کرد
به دستی کار و دستی در دعا بود
در آن جایی که گندم پاک می کرد
*****
من آن فرزند خاک تنگسیرم
جوانی مسلک و افکار پیرم
اگر که خرده بر حرفم نگیری
دلیر و جنگجویی مثل شیرم
*****
خداوندا مرا آگاه گردان
مرا آگه زراه و چاه گردان
خدا یا حق خوبان دو عالم
کلامم را کلام الله گردان
*****
کبوتر وار در پرواز بودم
در این پرواز غرق ناز بودم
ندانستم در این پرواز مستی
اسیر پنجه شهباز بودم
*****
در گلویم خفته از غم یک جهان فریاد بود
لیک رهگیرش دراین ره رهرو غمباد بود
در چنین بازار هستی در دبیرستان عشق
کودکی نو مشق بودم غم ولی استاد بود