شبی را که دل بر دعا می دهم
سر و جان و دل را صفا می دهم
اگر کفر نبود در این ماجرا
خدا را به دست خدا می دهم
*****
کدام ناز است که نازش ناز دارد
سخن در پرتو اعجاز دارد
تو هم از خانه سبز الهی
مرو جایی که در نا باز دارد
*****
مرا ا ی یار در صحرا رها کن
رهایم کن و بهر من دعا کن
رهایم کن در آن جایی که جا نیست
ولی حتما توکل بر خدا کن
*****
عجب دنیای بی حال است دنیا
رفیق مال و اموال است دنیا
رسیده میوه اش در باغ و بستان
ولی خود میوه کال است دنیا
*****
سبویم زسنگت ترک خورده ام
زدست یقینت محک خورده ام
نه تنها زتو در چنین راه دور
زدنیا و عقبا کلک خورده ام
*****
غلامی می کنم تا شاه باشم
به راه زندگی آگاه باشم
اگر چه نا رفیقی باب گشته
دلم خواهد رفیق راه باشم
*****
خداوندا شبم را روز گردان
مرا چون دیگران پیروز گردان
هر آن کس فکر درد دیگران است
چراغش را جهان افروز گردان
*****
زبارانی که جایش آسمونه
زمهتابی که نورش راه بینه
خداوندا بکن کاری که یارم
بمانند خودم در ره بمونه
*****
ماه از پشت کوه می تابید
شب در آغوش خویش می خوابید
من سحر را هماره می کفتم
می توان روی روشنی را دید؟
*****
باغ گل هایم به زیبایی خوشم
وحش صحرایم به شیدایی خوشم
ماه و پروین و سهیل و زهره را
مرد شب هایم به تنهایی خوشم
*****
به چشم خویشتن بیشم خدایا
من آن آزاده درویشم خدایا
زیاده خواهیم در هر دو عالم
کمی آن سو تر از خویشم خدایا
*****
دیده ام هر لحظه در دیدار بود
من به خواب و بخت من بیدار بود
در تمام عمر حتی لحظه ها
دست من با کار و دل با یار بود