دوبیتی های شماره 2674 الی 2685
خبر آرنده دنیای دوری
برای این و آن سنگ صبوری
تویی روشنگر افکار خوبی
به شام تار من یک پاره نوری
*****
ستمگر دائما آشفته حاله
درون باغ دلها سیب کاله
به مالی که بدست آورده از ظلم
نمی دونه حرومه یا حلاله
*****
مکن کاری پریشانت نماید
زخود کرده پشیمانت نماید
مکن کاری که چون آئینه حالان
تو را در خود نمایانت نماید
*****
وجودی را اگر آباد کردی
هنر را نزد عالم شاد کردی
اگر یک دل به دست آری در عالم
هزاران بنده را آزاد کردی
*****
چو بر گلخانه دنیا رسیدم
برای یار خود یک دسته چیدم
زرنگ و بوی گل هر لحظه می گفت
چنین گل در همه عمرم ندیدم
*****
چرا دائم به فکر نا کجايی
به جمع باوفایان بی وفايی
چرا چون من به دنیای محبت
رفیق مردم آشفته رأيی
*****
آنکه مرا از دو جهان سیر کرد
در گذر عشق زمین گیر کرد
در پی یک گفتن و نا گفتنی
صحبت آئینه مرا پیر کرد
*****
پسری از سلاله پدرم
یک تن اما هزار و یک نفرم
هرچه هستم به مثل مردم خود
من نگهبان نام سنگسرم
*****
دیروز حکایت است امروز
هنگام شکایت است امروز
گر خرده به گفته ام نگیری
فردای قیامت است امروز
*****
دزدانه نگاه کردنت چیست
آنکس که تو عاشقی به او کیست
من عاشق خود شدم که سوگند
سالوس و ریا به گفته ام نیست
*****
آب زلال است غزل های من
سحر حلال است غزل های من
از کرم پیر هنر زاد عشق
رو به کمال است غزل های من
*****
من خرد و خمیر و آش و لاشم
در راه همیشه در تلاشم
ای آنکه مرا ز پا فکندی
وا گو ز زمین چگونه پاشم