دوبیتی های شماره 2769 الی2780
کاش منع شکار می کردند
جنگ را استتار می کردند
کاش مردان مهربانی ها
صلح را بر قرار می کردند
*****
آب از دیده ها فرو بارید
جنگلی سبز را به پا دارید
ما همه مهره های یک بدنیم
تا به کی جنگ صلح پیش آرید
*****
گل صدبرگ این جهان باشید
راحت جان باغبان باشید
جان آزادگان کشور عشق
چون خداوند مهربان باشید
*****
گر دو خطی ماند از تو یادگار
می شوی در چشم عالم ماندگار
می شوی در سایه فکر بلند
در میان نامداران نامدار
*****
خدایا تو عاشق شدی بر کسی
چو گل بوده ای همنشین خسی
اگر عاشق روی کس بوده ای
یقینا به فریاد من می رسی
*****
زاشکی بردی از من آبرو را
گرفتی از لبانم گفتگو را
خدایا آرزومند تو هستم
دگر از من نگیر این آرزو را
*****
باز پرستو ز سفر باز گشت
بلبل شوریده سخن ساز گشت
خنده گل گفت به یاران عشق
باز بهار دگر آغاز گشت
*****
باز سخن بر لب من باز گشت
باز دلم قافیه پرداز گشت
باز پرستوی دلم کوچ را
با دل خوش بر سر پرواز گشت
*****
دست تهی رو به کجا می روی
سوی خودت یا که خدا می روی
این همه راهی که خطر خیز هست
بی بلد راه چرا می روی
*****
گهی ساده گه ادعا می کنم
گهی را وفا گه جفا می کنم
گهی آش ولاشم گهی چون خدا
سازه را جابه جا می کنم
*****
بهار آمد چرا گل وا نمیشه
رفیق و همره صحرا نمیشه
مرا امروز از دستم به در شد
چرا امروز من فردا نمیشه
*****
نمی دانم چرا حالم خرابه
چو کشتی برلب غرقاب آبه
نمی دانم ز دنیا در عذابم
و یا شهر شما شهر عذابه