2900

در و دیوار دل را رفته ام من

همانجایی که رفتم خفته ام من

یکی گفته بگو گفتم چه گویم

تمام گفتنی را گفته ام من

******

2901

غم آشفته حالی در دلم بود

محبت سازه آب و گلم بود

غریب غربت شهر مشقت

سه راه آرزوها منزلم بود

******

2902

مرغ وقتی که می کند پرواز

دارد از بهر آسمان ها ناز

تو هم گر آرزوی آن داری

بنشین رو به قبله وقت نماز

******

2903

خاک جسم مرا چو صحرا بیخت

شست با آب دیده و آویخت

چون زپیشم به هر بهانه گریخت

آب پاکی به روی دستم ریخت

******

2904

دل سنگ بیابان را دریدم

بلا را بهر جان خود خریدم

خدا را شکر در این آخر کار

ز بد حالی به خوشحالی رسیدم

******

2905

تمام بازیم در یاد گیریست

شکوه بازیم در وقت پیریست

محبت عشق شادی زنده حالی

همه در سایه پوزش پذیریست

******

2906

شوخ و شیرین و رند و طنازی

می زنی می خوری و می تازی

لیک در این قمار رندانه

دریقینم نبرده می بازی

******

2907

پاسدار دهن من سخنم

سخنم پیرهن جان و تنم

گفته ام قصه شیرین دهنی

گاه مشتی بشود بر دهنم

******

گفت با من گدای بازاری

دست من گیر و کن مرا یا ری

گفتم ای کج گمان چرا لختی

رو به سوی خدا نمی آری

******

2909

شهرۀ تنهائیم و مانند قو

در درون آب دریایم بشو

روزگاری گفته ای از جمع من

حال از تنهائیم چیزی بگو

******

2910

درد در من ترکتازی می کند

با غم من سر فرازی می کند

کودک غم در میان کوچه ها

با دلم همواره بازی میکند

******

2911

من بسوی بیخودی رو کرده ام

ترک مو و رو و گیسو کرده ام

گر چه تنهایی سیه حالی بود

من به تنهایی خود خو کرده ام