دوبیتی های شماره 2829 الی 2840
جان و دلم در پی آغوش توست
حلقه آویزه هر گوش توست
آن که طپد روز و شب از روی مهر
در دل من عشق فراموش توست
*****
مهربان باش و مهربانی کن
خوش بیانی و خوش زبانی کن
خوش برو خوش بیا به روی زمین
کار مردان آسمانی کن
*****
غزال خسته دشت جنونم
گرفتاری در این دنیای دونم
اسیر پنجه گرگ سیه کار
سرا پا غرق خونم غرق خونم
*****
دل که گفتی تداعیش سنگ است
آشتی یاد جبهه جنگ است
در میان تمام نام جهان
نام عاشق همیشه پر رنگ است
*****
من یک در باز بوده ام بسته شدم
از پیکر ناز و غمزه بشکسته شدم
در یاب مرا که از ره دور و دراز
در پشت درت نشسته ام خسته شدم
*****
دلم خون و دلم خونه خدایا
دو چشمم رود جیحونه خدایا
دل بی همزبانم در بیابان
گرفته تر ز مجنونه خدایا
*****
افسرده تر از خزان فصلی نبود
سر زنده تر از بهار اصلی نبود
ایرانیم و به مدعا می گویم
چون مردم آریا نسلی نبود
*****
به صحرا می روی دلشاد باشی
به دور از فتنه و بیداد باشی
به دریای رهایی در محبت
مثال ماهی آزاد باشی
*****
مردم عشق اهل ایمان است
نا مسلمان گهی مسلمان است
هر چه در جای خویشتن زیباست
درد در جای خویش درمان است
*****
آسمان کینه من در دل داشت
کینه با همچو من غافل داشت
با همه خوب و خوش و خنده به لب
با من از روز ازل مشکل داشت
*****
من یار توام تو با که هستی
من مست توام تو از که مستی
در راه سفر به مهربانی
من دست توام تو از چه دستی
*****
می رنگ و بو در سبوی من است
سبو در سبو در گلوی من است
میان گروه زخود رفتگان
خدا باوری آبروی من است