دوبیتی های شماره 2662 الی 2673
من از زمان دورم
پر مایه و غیورم
صیاد با تهور
بهرام دشت گورم
*****
صبر را از سینه ام منها کنید
تا دلم را زین میان پیدا کنید
بعد از آن با گوشه چشمی زدور
پاسداری از من تنها کنید
*****
قدم آهسته ایم و پا ورچین
می روم تا به قله تمکین
پیر گشتم ولی زساده دلی
عشق را تازه می کنم تمرین
*****
در دهی سبز و خرم و آباد
دلبری دیدم از سلاله ماد
هرچه گفتم که دوستت دارم
با تکان سری جواب نداد
*****
تو را در کار یاری می دهم من
گلی را یادگاری می دهم من
پس از مرگم چو بر گردم به دنیا
تو و خود را فراری می دهم من
*****
دمی چاره به دردم می کنم من
به درد و رنگ زردم می کنم من
به دنیا گر گذارم باز افتاد
همان کاری که کردم می کنم من
*****
خدا را وقت یاری یار بودم
قلندر وار و خوش پندار بودم
برای تشنه کامان ره دور
میان راه آب انبار بودم
*****
لبش خاموش و بی غوغاست این دل
همیشه در پی دنیاست این دل
در این غربت که رفتند آشنایان
هماره با من تنهاست این دل
*****
گل صحرائیم بی آب ماندم
کنار مرده مردابی ماندم
نگاه گل به خوابم کرده افسوس
گلم پژمرد و من در خواب ماندم
*****
من ره دوست را نمی بندم
گوش کن بر نصیحت و پندم
کار من خنده دار و بی معناست
من به کار شما نمی خندم
*****
روز و شب را به دل خدایا کن
خوش دلی از خدا تمنا کن
بهر این عالم همیشه بهار
غم چرا می خوری تماشا کن
*****
چرا با ما نمی جوشی تو ایدل
بوصل خود نمی کوشی تو ایدل
چه پیش آمد که در این دهر غم خیز
زخاطر ها فراموشی تو ایدل