دوبیتی های شماره 2686 الی 2697
خدایا تار می بیند دو چشمم
نخی را مار می بیند دو چشمم
نمی دانم چرا این آخر عمر
یکی را چار می بیند دو چشمم
*****
همسفرم کیست چه باید کنم
دل تو دلم نیست چه باید کنم
کار همه مردم اهل زمین
شعبده بازیست چه باید کنم
*****
مردم صحرا که به صحرا ولند
این همه مردم همه اهل دلند
پیر و جوان در گذر زندگی
عاشق و وابسته آب و گلند
*****
اهل دله آنکه سیه کار نیست
بیدل و غمگین و گرفتار نیست
هر که بود در پی آزار دل
با من و تو یار و مدد کار نیست
*****
در همه جا صحبت رأفت کردم
صحبت مردی و شجاعت کردم
در سر راه من بی ادعا
دشمن اگر بود محبت کردم
*****
پنجره ای باز صدا می کند
وقت دعا هست دعا می کند
من به کمینم که ببینم سحر
وقت دعا رو به کجا می کند
*****
رو به ره کعبه طور آورید
موسی جان را به حضور آورید
گر دلتان طالب روی خداست
رو به سرا پرده نور آورید
*****
از کوچه صدای خنده آید
یک قهقهه زننده آید
این دیو پلید اهرمن خو
حتما به سراغ بنده آید
*****
شب های پر دعا مرا هم صدا کنید
یک شب شما برای دل من دعا کنید
ای یاوران مردم پر شور عاشقی
هر کار نیک محض رضای خدا کنید
*****
هر گونه درخت کاشتم من
بهر دگران گذاشتم من
با این دل پر محبت و مهر
چون گل سر صلح داشتم من
*****
ای دلبر خوب اهل ایمان
ای زنده دل همیشه شادان
خواهی که بهشت را ببینی
یک گریه کننده را بخندان
*****
انیس و یار همدوش تو بودم
و یا آویزه گوش تو بودم
تو بودی سرو پا گیر لب جو
من از یک گوشه پاجوش تو بودم