دوبیتی های 2323 الی 2334
دل به من گفت ساده گوئی کن
ساده گویی و تازه جوئی کن
یک جهت را گزین و در ره باش
ترک افکار سو به سوئی کن
********
گر کلام تو آسمانی نیست
زینت مصحف جهانی نیست
پر در آور برو به عالم عشق
آسمانی شدن زبانی نیست
********
شبی دل با دلی دیدار می کرد
به روی هر کلامی کار می کرد
به روی واژه عشق و محبت
برای این و آن تکرار می کرد
********
افسانۀ راز من دگر فاش شده
کوتاهی عمر ما ز کنکاش شده
در راه دراز عمر تا آخر کار
کار دل من دریغ و ای کاش شده
********
شبی دل بهر من سی تار می زد
تمام دشت و صحرا زار می زد
مرا می برد تا آن سوی هستی
به تصویری که بر دیوار می زد
********
ما که فرزند کوچک هنریم
در بیابان عشق در به دریم
عده ای در کمال عزت و ناز
ما فقط گوشه ای نظاره گریم
********
ما که در کوی عشق در به دریم
بین مردم درخت بی ثمریم
کس نمی گوید اندرین دنیا
ما هم از پاره تن بشریم
********
بار خود را چو بار می کردم
ر و به دنیای یار می کردم
همه از بهر بار و ملکت و مال
من فقط جان نثار می کردم
********
چرا که بی یقینی در یقین باش
به فکر مردم روی زمین باش
برای دفع تلخی های عالم
چو زنبور عسل نوش آفرین باش
********
سبب از خلقت آدم تو بودی
زلال و کوثر و زمزم تو بودی
طبیعت آفرینش زندگانی
هدف از آدم و عالم تو بودی
********
زیر گوش من و شما دریاست
خانه زیر پای مرجان هاست
وسعت بی کرانه دریا
سفرۀ باز مردم دنیاست
********
درد پای دواست نه من و تو
شرم مال حیاست نه من و تو
دست و پا کم زن و یقین می دان
کار دست خداست نه من و تو