دوبیتی های 2335 الی 2346
عشق امید و یاور من بود
دوستی عین باور من بود
باعث عشق و مهربانی من
مهر ورزی مادر من بود
********
کاروانم هماره در راهست
شبچراغ تبلور ماهست
سالیانی ست می رود اما
از خطر های راه آگاهست
********
شب و من گفتگو ز هم کردیم
گفتگو از غم و ستم کردیم
راه حلی نیافتیم اما
اندکی زین فشار کم کردیم
********
با دل خود جدال می کردم
بیخودی نک و نال می کردم
بهر بی مرگیم به خاطر عشق
صحبت از ماه و سال می کردم
********
در راه محبت ار نتازی
پس کی دل خویش را بسازی
من باختم آنچه در دلم بود
بپا تو دگر مرا نبازی
********
شبی خود را به حال خواب دیدم
گلی از گلشن آلاله چیدم
از آنجا پر گشودم تا دم صبح
به امن آباد بی مرگی رسیدم
********
نمیدانم چرا دل تنگم امشب
گل سنگی سر سنگم من امشب
نمیدانم چه کردم خود ندانم
که با خود بر سر جنگم من امشب
********
آغاز سحر چه خوش نسیم است
آوای هزار و یا کریم است
آوای بلند آبشاران
شب گریه کودک یتیم است
********
زنجره دشت و بیابانیم
حنجره باز غزلخوانیم
در گذر عاطفت و انتظار
پنجره رو به خیابانیم
********
عاشقی حال من دلریشه
دل ریشم چه خیال اندیشه
دل بیچاره من سوخت ولی
در عجب بود که کی حالیشه
********
عاشق عاشقان و رندانم
عشق را تا ابد نگهبانم
عاشق نور و روشنایی ها
من گل آفتاب گردانم
********
شعاری که برای خویش سازیست
شعار رهروان ترک و تازیست
مگر عشقی کند پا در میانی
وگرنه زندگی یک گونه بازیست