بده همتی تا تعقل کنم
میان پژوهشگران گل کنم
بده شانه ای بار مردم برم
به رود جهان کار یک پل کنم

********

خدا را سنگسر آبادیم بود
به فکر لحظه آزادیم بود
همه در فکر مرگ و او چو مادر
به یاد لحظه نو زادیم بود

********

زکوی عاشقی راهی شدم من
نماد یوسف چاهی شدم من
هوس آنقدر در گوش دلم خواند
از آن تسلیم پر خواهی شدم من

********

مرا با خویشتن دمساز کردی
برایم راه عشقی باز کردی
به عشقت چون مرا دیوانه دیدی
نشستی و برایم ناز کردی

********

چراغ روشنم از پیش دادی
به من هر چیز بیش از بیش دادی
خداوندا به مردم ناز و نعمت
به من یک فکر نو اندیش دادی

********

سبکبارم اگر یاری ندارم
ندارم گر که ایثاری ندارم
خدا را شکر در این دشت غم خیز
به کار هیچکس کاری ندارم

********

مرا بیهوده از خود دور کردی
مثال آفتابم عور کردی
گناه من چه بود ای بی مروت
که زنده زنده ام در گور کردی

********

تا که نامی زدلبر آوردی
پدر خسته را در آوردی
توسنی می کنی در این میدان
راستی را مگر سر آوردی

********

در معبر ی نشستن گویای آس و پاس است
گردن کجی نشان دیوار پاک یاس است
بی کاری و تکدی معنی بی وجودی است
دست دراز هر کس فریاد التماس است

********

از سر کوه بلند آفتابم تابید
با سلامی شیرین با لب من خندید
اول صبح سپید بخت خورشیدی من
به دل تاریکم نور امید دمید

********

این چه دنیای ناز نازی بود
گه به ساز و گهی نسازی بود
کار او در حضور در شب و روز
گونه ای از دو دوزه بازی بود

********

به گمانی که تا ابد هستند
عده ای راه باز را بستند
چونکه از خواب غم شدم بیدار
دیدم این ها هم از جهان رفتند