به گمانی که پر در آوردم
میل پرواز آسمان کردم
وقت پرواز چون نشد ممکن
زخجالت از این و آن مردم

********

سنگسر خانه دلم وطنم
دانه ام آشیانه ام بدنم
ای تمام وجود و هستی من
تو منی ذره ذرۀ تو منم

********

خویش را دست آسمان بدهید
ریز ها را به یک کلان بدهید
گر که خواهید تا زیان نکنید
کار را دست کاردان بدهید

********

فکر من بسته و تنم خسته
قامتم خم دو پای بشکسته
تو بگو با تمام مشکل خود
چه کند این من زبان بسته

********

از درختی که سایه گستر نیست
خسته را جای خواب و بستر نیست
فکر فرسوده مرا ماند
که در آن هیچگونه باور نیست

********

آدمی را به شیطنت نکشید
کار نا عرف و بی اثر نکنید
کره ای را به هم زدید اما
آسمان را دگر به هم نزنید

********

دیشب گل من زبان درازی می کرد
با کرده خویش سر فرازی میکرد
گه بر سر عقل بود وگاهی به جنون
با واژه عقل وعشق بازی می کرد

********

آفتابی که خانه را پر کرد
شب بسان عجوزه غر غر کرد
لیک مرد و زن سپیدی خواه
روی خود را به جانب خور کرد

********

ابر چرخان همیشه باران زاست
چشم بیمار عاشقان باراست
روز تلخ هزار رنج و بلا
سالروز تولد دنیاست

********

هر که دیدم مثال من تنهاست
لب فرو بسته است و ناگویاست
هر کسی گوشه ای گزیده که این
رسم نا پایدار انسانهاست

********

شاد و خندان و مهربان باشید
کاسه گردان این و آن باشید
دل بدست آورید در همه حال
مرهم زخم دیگران باشید

********

در خانه ما در و گهر می بارد
در باغ دلم میوه تر می بارد
از مادر خود سوال کردم می گفت
اشکیست که از چشم پدر می بارد