دوبیتی های 2058 الی 2069
به صحرای محبت تا رسیدم
صدایی از درون دل شنیدم
چو درد عشق را احساس کردم
به زیر واژه آن خط کشیدم
***********
چون نظر بر پگاه می کردم
نور را زا به راه می کردم
به نظر می رسید در آنجا
در ثوابم گناه می کردم
***********
هر کسی خویش را نمی زیبد
دیگران را به دیده می بیند
تا به آنجا به هر کجا دیدم
مار بر گرد طعمه می پیچد
***********
درس باور به خویش و ما بدهید
گوش بر گفته خدا بدهید
در جهانی که بی بها یی هست
به خود و دیگران بها بدهید
***********
روی سنگی نوشتم از سر درد
به هزاران گل آور رخ زرد
در جهانی که بی سر انجام است
با خود و دیگران چه باید کرد
***********
باز صبح است و وقت بیداریست
باز درد است و رنج و بیماریست
چاره کار را اگر پرسم
بهر دنیا سوال تکراریست
***********
دنیا شلوغ پلوغه
تاریک و بی فروغه
به هر چه دل ببندی
بر گردنت یه یوغه
***********
خونی که در عروقه
بر گردنم یه یوغه
می گفت کهنه کاری
دنیا همش دروغه
***********
سایه گستر چون درخت بید باش
بهر مردم حامل امیدباش
سرد خویی مایه افسردگی ست
گرم خو چون کوره خورشید باش
***********
رفیق هر شب من مرغ چاهی ست
پناه من همیشه بی پناهی ست
گنه کاران خدا را یاد دارند
گناه بی گناهی بد گناهی ست
***********
به هر جا کهنه استادی خدا یا
حریف مردم شادی خدایا
تو خوبی با تمام خلق عالم
چرا با من لج افتادی خدایا
***********
مرام من مرام تر زبانیست
محبت کردن و شیرین زبانیست
مقاوم باش همچون پهلوانان
سرشت پهلوانی پهلوانیست