به صحرای محبت تا رسیدم

صدایی از درون دل شنیدم

چو درد عشق را احساس کردم

به زیر واژه آن خط کشیدم


***********

چون نظر بر پگاه می کردم

نور را زا به راه می کردم

به نظر می رسید در آنجا

در ثوابم گناه می کردم



***********

هر کسی خویش را نمی زیبد

دیگران را به دیده می بیند

تا به آنجا به هر کجا دیدم

مار بر گرد طعمه می پیچد



***********


درس باور به خویش و ما بدهید

گوش بر گفته خدا بدهید

در جهانی که بی بها یی هست

به خود و دیگران بها بدهید



***********

روی سنگی نوشتم از سر درد

به هزاران گل آور رخ زرد

در جهانی که بی سر انجام است

با خود و دیگران چه باید کرد



***********

باز صبح است و وقت بیداریست

باز درد است و رنج و بیماریست

چاره کار را اگر پرسم

بهر دنیا سوال تکراریست



***********

دنیا شلوغ پلوغه

تاریک و بی فروغه

به هر چه دل ببندی

بر گردنت یه یوغه



***********

خونی که در عروقه

بر گردنم یه یوغه

می گفت کهنه کاری

دنیا همش دروغه



***********

سایه گستر چون درخت بید باش

بهر مردم حامل امیدباش

سرد خویی مایه افسردگی ست

گرم خو چون کوره خورشید باش



***********

رفیق هر شب من مرغ چاهی ست

پناه من همیشه بی پناهی ست

گنه کاران خدا را یاد دارند

گناه بی گناهی بد گناهی ست

***********

به هر جا کهنه استادی خدا یا

حریف مردم شادی خدایا

تو خوبی با تمام خلق عالم

چرا با من لج افتادی خدایا


***********

مرام من مرام تر زبانیست

محبت کردن و شیرین زبانیست

مقاوم باش همچون پهلوانان

سرشت پهلوانی پهلوانیست