دوبیتی های 2154 الی 2165
گر چه من دست تو را می خوانم
یا که افکار تو را می دانم
تا که از اهل کرامت کارم
قصۀ بی سر و ته را مانم
***********
نه سخن سنجییم کتابی بود
نه ز الفاظ اکتسابی بود
آنچه در من هماره جاری بود
نه گدایی نه انتخابی بود
***********
صبر ما بیشتر ز طاقت ماست
طاقت ما رهین محنت ماست
پشت بر من نموده آسایش
رنج ما بهترین راحت ماست
***********
حرف من گرچه ماورائی بود
نه زمن نه ز ناکجائی بود
خورده بر من اگر نمی گیرید
سخنان دلم خدائی بود
***********
پاره سنگی بنام دل دارم
همچو کشتی پا به گل دارم
سر به زیری من به من گوید
دل از خویش و تو خجل دارم
***********
افتخاری به خود پرستی نیست
خود پرستی دلیل هستی نیست
روی دیوار کوچه بنویسید
هیچ فعلی به از درستی نیست
***********
چین ابرو نشان سنگدلی ست
مایۀ بیخودی و تنگ دلیست
مانده از راه و رانده از همه جا
این هم از مشکلات لنگ دلیست
***********
باز بیا حمله به این غم کنیم
روی فلک را ز جفا کم کنیم
تا که فلک خم نکند پشت ما
پشت فلک را به کلک خم کنیم
***********
ای یار تو دانی و من و مردم آزاد
فریاد زدست فلک نادره بنیاد
کشتی تو مرا کشته تو زنده شد از عشق
آن لحظه آخر که نگاهت به من افتاد
***********
زخم تنم شرافت یک ایل می شود
کوچ ستاره کوچ ابابیل می شود
سالی مبارک است شب عید نو بهار
سالی که با صدای تو تحویل می شود
***********
پروانه پر گشوده شور انگیز
گر آتش غم تو را بسوزاند نیز
پرواز کن و به سرعت بادی تند
خاکستر مرده را سر دنیا ریز
***********
آن کس که اسیر خواب و خور می گردد
دریای بدون موج و دُر می گردد
ای کودک من زمرگ من هیچ مترس
آینده خالی از تو پر می گردد