دوبیتی های 2263 الی 2273
من کسی را زخود نیازردم
پس چرا این قدر بد آوردم
نامۀ نانوشته ای مانم
هیچ کاری نکرده خط خوردم
********
رو به دنیای خطر خواهم کرد
به ره دور سفر خواهم کرد
گر به مقصد نرسیدم زین ره
رو به دنیای دگر خواهم کرد
********
کوچۀ دل چه کوچه تنگ است
خانه ها سرد و رنگ بی رنگ است
بی حیائی گرفته عالم را
دل انسان بی حیا سنگ است
********
خواب از سرم پرید خدا را درایتی
فکری بکن به حال من ار اهل رحمتی
دیگر نه خواب مانده برایم نه راحتی
ای آخرین حکایت رحمت محبتی
********
بهتر ز یقین من شک تو
صد اینک من در آنک تو
عشق تو قرین جاودانه ست
قربان مرام و مسلک تو
********
ای باد تو بر رخم وزیده
وز مهر تو این دلم طپیده
تو غصه نخور خدای خوبم
صبر من اگر به سر رسیده
********
چو رو بر شبستان هو می کنم
تقاضای مستی از او می کنم
در این حال مستی و شوریدگی
از او آرزو آرزو می کنم
********
دل من در پی دیوانه خوئیست
پی افسانه های هرزه گوئیست
همه در آرزوی این و آنند
دل من طالب بی آرزوئیست
********
من برای سودمندی آمدم
پای بند از پای بندی آمدم
سر بلندی مایه آزادگی ست
آبشارم از بلندی آمدم
********
من ز کجایم به کجا میروم
دردم و بر سوی دوا میروم
آخر حرفم که جهانگیر هست
بنده ام و سوی خدا میروم
********
شبی آسمان خدا بار داشت
به دارای اهل زمین کار داشت
ببارید و پر کرد روی زمین
کسی را که صد گونه انبار داشت